استان ها

عاشق یزدم ؛ توی روزایی که تازه سفر رو به صورت حرفه ای و مکتوب ( عکس و نوشته ) ، آغاز کرده بودم ، استان یزد در مرداد ماه 86 شد یکی از نخستین استان هایی که پذیرای من شده بودن . هم شهر یزد و هم طبیعت اطرافش …

روستاییست بسیار کوچک و بدون سکنه ی همیشگی در راه کهن قزوین به تهران . چند سیلو و گاوداری ، همینک در این روستا ، دیده میشوند .  

به قصد دیدن آبشار زردلیمه ، راهی شهرکرد و سپس روستای بهشت آباد و پس از آن ، روستای گزستان شدیم ولی به دلیل گم کردن راه ( با وجود راهنما ) ؛ آسیب بدنی ؛ گرمای سخت هوا و برنامه ریزی نامناسب ، مجبور به بازگشت بدون دیدن آبشار …

باز هم یک روستای دور از شهر در منطقه ای کم تر شناخته شده ولی بسیار زیبا و در کرانه ای گم نام از شاه رود خروشان و پرآب . آری روستای بازرگاه . این روستا در منطقه ی الموت باختری استان قزوین ، قرار گرفته که برای رسیدن بدان …

اگرچه هنوز نوبت به سفر استانگردی استان گیلان نرسیده ولی بر پایه ی رسم کهنم ، سالی دو بار در دو سفر دو روزه به این استان و دیدنی هایش ، سرکی میزنم . در این سفر نیز به سوی اقامتگاه سنّتی گالش کولام که برای دوستان عزیزتر از جانم …

میدان گردی رو هم میشه یه گونه ای از سفرهای کوتاه دونست ؛ البتّه میشه این گونه ی سفر رو در قالب همون خیابون گردی هم گنجوند .   میدون عارف از میدون های تازه ساخت قزوینه : یادمه زمانی که هنوز خیابون حکم آباد به صورت یک کوچه ی …

میخواهم به کرمان بروم ؛ دیار کریمان . مهد کویر و پسته و کلمپه . تا استان کرمان ، راه درازی را در پیش دارم ؛ ولی شوق سفر ، سختی دوری راه را برایم ، شیرین و آسان میسازد . امّا به شب میخورم و تصمیم میگرم در کنار …

باز هم یک روستای دورافتاده و دور از شهر در یکی از مناطق دست نخورده ی استان قزوین به نام دهستان اقبال . این دهستان ، پر است از روستاهای کوچک و بزرگ ؛ این بار ، روستای کاکوهستان ، منتظر ماست . از قزوین تا این روستا ، 42 …

خاکینه ی بالا از مجموعه روستاهای لرنشین استان قزوین است که در فاصله ی 76 کیلومتری قزوین و با فاصله ی زمانی یک ساعت و بیست و چهار دقیقه ای از شهر قزوین ، قرار گرفته است . برای رسیدن به این روستا ، بهترین راه ، ورود به کهن …

منطقه ی کردستان را بسیار دوست دارم . یادم هست که برای نخستین بار در سال 1384 بود که میخواستم بدین منطقه بروم ؛ همگان مرا از رفتن بدان جا بر حذر میداشتند . یکی ، مرا از خوی وحشی کُردها میترساند و دیگری از نبودن غذا و بنزین ؛ …