سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403
خانه / استان ها / اردبیل / ستیغ سبلان

ستیغ سبلان

دست یابی به ستیغ های برافراشته و زیبایی هم چون دماوند ، سبلان ، شیرکوه ، سهند ، تفتان و مانند این ها ، آرزوی هر کوهنورد ایرانی است . من توانستم در خرداد ماه 1392 به ستیغ 4811 متری سبلان که آکنده از برف بود ، صعود نمایم و در راه بالاروی با چند دوست کوهنورد و دوست داشتنی اردبیلی نیز آشنایی پیدا کنم . بر فراز ستیغ سبلان ، بلندترین دریاچه ی ایران زمین هم قرار گرفته است ؛ هنگامی که من به دریاچه رسیدم ، به گونه ی کامل و کلفت ، یخ زده بود . خدایا ، فدای این همه شکوه !

بدبختانه ، دست یابی من به ستیغ باشکوه سبلان داشت به بن بست میخورد ؛ چون از تنی چند از کوهنوردان مشکین شهر شنیدم که نیروهای سپاه به مناسبت درگذشت خمنی در روزهای 14 و 15 خرداد ، راه دسترسی به این ستیغ را خواهند بست ؛ امّا در کمال ناامیدی ، راه خود را در روز 14 خرداد به سوی این ستیغ ، کج کردم و پس از نگه داشتن خودرو در پارکینگ آب گرم شابیل و البتّه پس از لختی انتظار ، سوار بر لندروری شدم که تنی چند از کوهنوردان دیگر هم بر آن ، سوار بودند ؛ چرا که بخشی از راه دسترسی به این ستیغ را باید با لندرور رفت ؛ یعنی تا بلندای حدود 3000 متری . به بلندای 3000 متری که میرسم ، به سراغ پناهگاه میروم که خوش بختانه هنوز بسیار خلوت است و جای مناسبی را برای اتراق در یکی از اتاق های آن ، پیدا میکنم . کم کم بر شمار کوهنوردان ، افزوده میشود . با کوهنوردانی از شیراز و تبریز ، هم اتاق میشوم و پس از صرف شام ، قرار میگذاریم که فردا بامدادان ، ساعت 5 ، راهی کوهنوردی به سوی سبلان غیور شویم . نکته ی گیرا ، این که یکی از کوهنوردان تبریزی ، گمان میکند که من ، بسیجی هستم ؛ زیرا به دلیل این که چند روزی هست که در سفر هستم،موفّق نشده ام ریش هایم را بتراشم و چهره ام همانند برادران شده است .

فردا 5 بامداد ، راه میافتیم . من از همان آغاز راه به دلیل ایستادن های چندباره برای نگاره برداری از مناظر زیبای سبلان و اطرافش ، از گروه ، عقب میمانم . راه بسیار زیباییست که بخش عمده ی آن با برف ، پوشیده شده است . از جایگاه درگذشت ناگهانی یکی از کوهنوردان در سال های گذشته میگذرم که با قراردادن چهره ای از او بر روی سنگ ، یادش را گرامی داشته اند . در این جاهاست که با دو دوست خوب نمینی ، آشنا میشوم : علی رضا و حامد که تا پای دریاچه ی سبلان و هم چنین در راه برگشت ، مرا همراهی میکنند . از کنار سنگ زیبای محراب نیز میگذریم و سرانجام پس از حدود سه ساعت به بلندای سبلان و کنار بلندترین دریاچه ی ایران میرسیم . هوا ، سرد است و دریاچه به کلفتی بسیار ، یخ زده است . نگاره های زیبایی برمیدارم و کمی استراحت میکنم . در راه برگشت ، از دالان های برفی که با سرخوردن کوهنوردان ، ایجاد شده برای صرفه جویی در زمان ، بهره میگیریم و به زودی به پناهگاه میرسیم .

ستیغ سبلان

بر فراز سبلان زیبا و بر روی بلندترین دریاچه ی ایران

89 (4)

 بلندترین دریاچه ی ایران بر فراز سبلان غیور

ستیغ سبلان

 حامد خضری ( همنورد نمینی ) و من در راه بالاروی به سوی ستیغ

ستیغ سبلان

علی رضا عبدی( همنورد نمینی ) و من در راه بالاروی به سوی ستیغ

ستیغ سبلان

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

یه بار دیگه تهرون

یه بار دیگه تهرون

یه بار دیگه تهرون سه نفر میشیم ؛ من و میرحسین و پارسا و یه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.