یه روستا با مردمانی خون گرم و مهمان نواز در شهرستان بویین زهرا که با مرکز این شهرستان ، فاصله ی کمی هم داره ؛ به نام روستای قلعه گنجی . این روستا ، حدود 64 کیلومتر با قزوین ، فاصله دارد که این راه را میتوان در عرض یک ساعت پیمود ؛ همه ی راه ، آسفالته و مناسب است . در روستا ، مراسم چهلم حسین ، برپاست ؛ برای همین ، پس از دیداری کوتاه با دهیار مهربان ، جناب آقای گنجی ، خودمان به گشت در نقاط گوناگون روستا میپردازیم . در چند خانه ی قدیمی و یک طویله ، گورستان های کهن و نو و چند کوچه و خیابان . در گورستان ها با چند سنگ گور کهن نیز برخورد میکنیم با تاریخ هایی برای حدود 50 سال پیش . به باغستان های اطراف روستا هم میرویم که همگی با دیوارهای کوتاه و بلند کاه گلی ، مرزبندی شده اند ؛ بیش تر باغستان ها ، شوربختانه ، خشک شده و درختان شایان توجّهی ندارند . علّت این امر را روستاییان در انحراف راه رودخانه ی کنار روستا توسّط سازمان منابع طبیعی میدانند .
بخشی از باغستان ها و دیوارهای کاه گلی مرز آن ها
هاله در کنار یک خانه ی قدیمی
پس از این گشت یک ساعته به سمت مسجد برمیگردیم ؛ در آن جا ، دهیار ، منتظر ماست . از ما با ناهار نذری ، پذیرایی خوبی میشود و سپس ما را به یکی از هموندان شورای روستا میشناساند تا پرسش های مان را با او ، مطرح نماییم . آقای محمّدپور ، مرد خوش برخورد و نازنینی است که با حوصله ی تمام با ما ، همراه میشود . او ، نام روستا را از نام کسی میداند که این روستا را ساخته است ؛ گنجی نامی که دژی را در این جا ، برپا میکند و نامش بر این روستا ، ماندگار میشود . جمعیّت روستا ، حدود 400 نفر است که به کشاورزی ( خربزه ، گندم ، جو ، یونجه و ذرّت ) و دامداری میپردازند . مردم به زبان های ترکی و تاتی ، سخن میگویند . روستاهای هم سایه ی قلعه گنجی ، نوده ، ابراهیم آباد ، علی آباد ، زین آباد و چسکین میباشند . خویشاوندان ساکن روستا ، عبارتند از : گنجی ، محمّدپور ، احمدپور ، غلامی و یوسفی ، مسجد روستا در مرکز روستاست . دهیار ، آقای حسین گنجی و هموندان شورا ، آقایان علی رضا گنجی ، روح الله محمّدپور و قربان محمّدپور هستند .
من ، آقای گنجی ( دهیار ) و آقای محمّدپور ( هموند شورا )
آب آشامیدنی روستا ، از سال های 50 ، لوله کشی شده است ؛ برق برای سال های 60 است و گاز هم حدود 5 سال است که به روستا ، کشیده شده است . مدرسه ، فعّال نیست . یک گرمابه ی غیرفعّال قدیمی هم در روستا هست .
گرمابه ی غیرفعّال روستا
با آقای محمّدپور ، پس از دیدن مدرسه به خانه ی زیبای ننه آقا میرویم ؛ پیرزنی دوست داشتنی و مهربان که بچه ها ، نوه ها ، عروس ها و دامادهایش نیز در خانه ، پیش او هستند . ما را به نوشیدن چایی به درون اتاقش ، فرامیخواند . فراخوانیش را میپذیریم و به محفل گرم شان ، پای مینهیم . خانه ی ننه آقا ، تیرهای چوبی دارد و مرا به یاد خانه ی مادربزرگه ی سال های 60 میاندازد .