جمعه 13 مهر 1403
خانه / ستیغ ها / صعود به قلّه ی 4200 متری سیالان

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالان

به نام خداوندگار زیبایی

فتح قلّه ی سیالان

14 مهر 1391

گردشگران : چهار نفر ( علی رضا هاشمی ، وحید جلیلوند ، محمّد کوچک تبار و احسان حلّاجان  )

ساعت ، 16 و 27 دقیقه و کیلومتر ، 8947 است که به سمت روستای هنیز برای فتح قلّه ی سیالان به راه می افتیم . از روستاهای کورانه ، رشتقون ، رزجرد و  دیکّین ، شهر معلّم کلایه و روستای شهرک می گذریم و با رسیدن به سه راهی اصلی دوم ، وارد فرعی سمت چپ می شویم که به سوی روستای هنیز می رود . پس از گذشتن از روستاهای کلایه و آتان در ساعت 19 و 30 دقیقه و کیلومتر 9056 به روستای کوچک هنیز که انتهائی ترین روستای این قسمت است ، می رسیم . ابتدا به دنبال آقای صاحب علی قبادی می رویم تا از کمّ و کیف منطقه و شب مانی در آن جا ، اطّلاعاتی را کسب نماییم . با دعوت وی برای اتراق شبانه در منزلش ، وسایل ضروری مان را به داخل منزل وی آورده و تصمیم بر آن می گیریم که شب را در همین جا بمانیم . پس از صرف شام و کمی صحبت با آقای قبادی و راهنمای فردای مان به سمت قلّه ( آقای کیومرث قبادی ) ، دل را به خواب شبانه می سپاریم تا فردا بتوانیم صبح زود از خواب برخاسته و به سمت قلّه برویم .

54

محمّد در مسیر کوهنوردی

  فردا صبح ، رأس ساعت 4 و 30 دقیقه از خواب برمی خیزیم و در ساعت 5 و 14 دقیقه ، حرکت مان را به سمت قلّه با حضور و راهنمایی آقاکیومرث ، آغاز می نماییم . ابتدا از کوچه باغ های روستا ، خارج می شویم و پس از 2 ساعت و نیم حرکت به چشمه ی اوّل می رسیم . صبحانه را در کنار چشمه و در ارتفاع 2831 متری ، صرف می کنیم . به گفته ی کیومرث ، نام این چشمه ، لهته کوه است . پس از صرف صبحانه در ساعت 8 و 30 دقیقه ، حرکت را ادامه می دهیم و در ساعت 8 و 50 دقیقه به چشمه ی دوم می رسیم . نشانه ی بعدی مسیر ، رودخانه ی نخست است . رودخانه ی دوم که دارای آبشاری کوچک نیز هست ، نشانه ی بعدیست . نشانه ی بعدی ، سومین رودخانه است .

  سرانجام پس از طیّ مسیری نیمه دشوار در ساعت 10 و 45 دقیقه به پناهگاه می رسیم که اتاقکی است فلزّی و نارنجی رنگ . این پناهگاه در کنار یک چشمه و در ارتفاع حدود 3200 متری ، قرار گرفته است . پس از کمی استراحت در این مکان ، تصمیم به آغاز حرکت می گیریم که دو نفر از بچه ها یعنی وحید و محمّد ، ابراز ناتوانی برای ادامه ی صعود می نمایند و ما ، سه نفر یعنی من و احسان و کیومرث ، مسیر را ادامه می دهیم .

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالانمحمّد ، من ، کیومرث و احسان ؛ پناهگاه

به گفته ی کیومرث ، نام برخی از کوه های اطراف ، عبارتند از : آرام چال ، گاودوشان و مالیوا .

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالانبرخی از ارتفاعات اطراف

نکته ی دیگر ، این که از این پناهگاه به خوبی ، می توان قلّه ی سیالان را دید .

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالانقلّه ی سیالان از پناهگاه

زمان حرکت مان از پناهگاه ، ساعت 11 است . در ساعت 12 به چشمه ی بعدی می رسیم و ناهار را در کنار همین چشمه ، صرف می کنیم .

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالانقلّه ی سیالان از محلّ صرف ناهار

  پس از خوردن ناهار ، صعودمان را پی می گیریم تا آن که پس از طیّ مسیری دشوار و پیچ و خم های فراوان ، گذر از دشت ها و یال های متعدّد و توجّه به دستگاه جی پی اس که دائماٌ ، بالارفتن ارتفاع را گوشزد می کرد ، احسان و کیومرث در ساعت 15 و من در ساعت 15 و 40 دقیقه به قلّه ی باعظمت سیالان که یکی از نشانه ها در مرز قزوین و مازندران است ، می رسیم و با افتخار ، فتح این قلّه ی 4180 متری ( طبق جی پی اس ) را در برنامه ی افتخارات گردشگری مان ، ثبت می نماییم . طبق جی پی اس ، ما از روستا تا این قلّه ، 22 و نیم کیلومتر کوهنوردی سنگین داشته ایم . نشانه هایی که در بالای قلّه می بینیم ، یکی ، سنگ چینی است که توسّط کوهنوردان دیگر ، انجام شده است و دیگری ، تابلوی یادبود دو تن از خلبانان ارتشی است که با سقوط بر روی این قلّه ، جان به جان آفرین ، تسلیم کرده اند . عموم مسیر تا پای قلّه ، پاکوب شده و مشخّص است به جز برخی از قسمت ها . از بالای قلّه ، می توان برخی از روستاهای مازندران و دو دریاچه در آن سوی را نیز مشاهده کرد . خدا را سپاس می کنم که با فتح این قلّه ، توانستیم بدو ، نزدیک تر شویم .

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالان

من و احسان بر فراز قلّه

صعود به قلّه ی 4200 متری سیالان

احسان و من بر فراز قلّه

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

تهران ؛ پایتخت ایران

تهران ؛ پایتخت ایران

تهران ؛ پایتخت ایران نمیدونم چند بار هست که به تهران پایتخت ایران میرم تا …

9 دیدگاه

  1. آقا پس پرچم فتح قله چرا تو عکس ها معلوم نیست؟

  2. جای خیلی از دوستان خالی بود…..عجیب……جاتون خالی برگشت چقدر خوش گذشت حدود ساعت 22 به روستای مبدا رسیدیم ……..و داستانها داشتیم توی برگشت………………شاید یک روزی بیان کردم./

  3. ajab hali kardana

  4. hala ehsan tasmimeto begir ke bayan mikoni ya bayan nemikoni =))

  5. جاي همه خالي!!!!!!!!

  6. باتشكر

  7. خسته نباشید همگی.
    اینو که خوندم یاد غار حاجتخانه افتادم یادش بخیر.
    درود به این اراده پولادین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.