روستای چخماقلو

چند سالیه که نگاهم به مقوله ی جنگ ایران و عراق ، کاملاً عوض شده ؛ تا پیش از اون ، گمون میکردم که ایران ، ستم دیده ی مطلق ? بوده و عراق ، ستمگر مطلق ? . تا این که خوانش ها و پژوهش هام بیش تر و بیش تر شدن و به چیزای بسیاری ، پی بردم ?? . سخنرانی هایی از خمینی ?‍♂ دیدم که ماه ها پیش از آغاز جنگ ، مردم عراق رو تحریک میکرد به خیزش علیه صدّام ؛ اونا رو فرامیخوند که حکومت شونو بربیندازن و عین ایران ، حکومت اسلامی تشکیل بدن ? .

پس از یورش صدّام و پس از پس گرفتن خرّم شهر ، صدّام ، بارها ، پیشنهاد آتش بس میده و حتّی چند کشور عربی ، پرداخت زیان های جنگ رو تضمین میکنن ?? ؛ امّا حکومت ایران نمیپذیره .

خوندم که ادامه ی جنگ پس از آزادسازی خرّم شهر ، باعث کشته و زخمی شدن میلیون ها نفر شد . ورود ایران به خاک عراق که بحث خودشو داره .
پس از رسیدن به آشخانه ، میرم به سمت روستایی به نام چخماقلو که به نسبت جمعیّتش ، بیش ترین جان باختگان رو در جنگ ایران و عراق داشته ؛ ۳۳ نفر جان باخته ی جوان ؛ کم سن ترین شون ، ۱۸ ساله فقط و بزرگ‌ترین‌شون ، ۳۴ ساله ?? . این ، بسیار غم انگیزه ? ؛ بسیار .

دو سیاست مدار بی خرد برای سودهای مادّی یا معنوی شون با هم دیگه میجنگن ولی این جوونای میهن هستن که جون شونو واسه ی سیاست های نادرست رهبران دو کشور از دست دادن .

بر آرامگاه هاشون میرم و یادشون رو زنده نگه میدارم .