پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403
خانه / آبشارها / مازندران ، همیشه زیباست …

مازندران ، همیشه زیباست …

خطّه ی شمالی ایران عزیزمان به راستی زیبا و دلنشین است و هر فصلش ، جلوه ی ویژه و دلبرانه ی خود را دارد . استان مازندران با توجّه به مناطق دست نخورده و کم تر شناخته شده ی بیش تری که نسبت به استان های شمالی دیگر دارد ، یکی از فریبنده ترین مناطق ایران زمین است . سه روز از پاییز امسال را موفّق شدم در اوج برگ ریزان و سرمای برفی و پاییزی ، از زیبایی های کم مانند این استان ، بهره مند شوم . پس از یک شب مانایی در خانه ی دوست خوبم ، صباح قادری از راه پیروزکوه ، وارد استان مازندران میشوم تا از آبشاری به نام دراسله در منطقه ی زیرآب ، بازدید داشته باشم .

1 )) آبشار دراسله

10-19

مجموعه آبشارهای دراسله در روستایی به همین نام در نزدیکی شهر زیرآب ، واقع شده است . برای رسیدن به این روستا و آبشار ، باید وارد شهر پل سپید شد و پس از گذر از پلیس راه این شهر ، از نخستین دوربرگردان ، دور زد و وارد راه شاخه ای سمت راست که با تابلوی آلاشت ، مشخّص شده ، شویم و این راه زیبا و کوهستانی ـ جنگلی را آن قدر بپیماییم تا به روستای دراسله برسیم . زیبایی های این راه ، خود ، عشوه گر و خوراک نگاره برداری های بسیاری است .

روستای دراسله ، روستاییست بزرگ و ییلاقی با خانه هایی رنگی که بر دامنه ی کوهی ، آرام گرفته اند . راه آبشار با تابلو ، مشخّص شده . آبشار در پایان روستا ، قرار دارد که با خودرو ، میتوان تا نزدیکی آن رفت . سپس حدود 15 دقیقه پیاده روی سبک داشت تا به مجموعه آبشارهای دراسله رسید . این آبشارهای کوچک و بزرگ ، پرآب و بسیار زیبا هستند . یکی از آن ها از دل کوه ، بیرون میزند و دیگران از سراشیبی های کوه ، روان هستند . تا نزدیک هر آبشاری ، میتوان رفت و از خنکا و مزّه ی شیرین آب آن ها ، یادگاری برداشت .

10-20

پس از دیدن این مجموعه آبشارها ، راهی منطقه ی گلوگاه در خاوری ترین نقاط مازندران میشوم . راهی بس دراز را در پیش دارم ولی عشق به سفر و رانندگی در راه های زیبای ایران نازنین ، کوچک ترین نشانه ای از خستگی در من ، نمیگذارد . باران سختی هم آغاز به باریدن کرده و دل چسبی هوا را ده چندان نموده است .

به شهر گلوگاه که میرسم با پرس و جویی اندک از اهالی ، راه روستای سپیدچاه را می یابم . راهی که پس از پشت سر گذاشتن خیابان ها و چهارراه های شهر گلوگاه ، دل به جنگلی اهورایی و مست کننده میسپارد . خدایا ، باورم نمیشود این جا ، طبیعت ایران است . رنگ رنگ پاییز مازندران ، دست به دست یک دیگر داده اند تا بیش از پیش ، هوش از سر مسافر دل بسته ی ایران ، ببرند . شگفتا از این همه زیبایی و شکوه . چه پاییز نازی . این جاست که پی میبرم که چرا اخوان ثالث فرمود : پادشاه فصل هاست پاییز …

10-21

10-6

پس از دو ساعت رانندگی در باران زیبا و در دل جنگل به روستای سپیدچاه میرسم .

2 )) گورستان تاریخی سپیدچاه

همان آغاز روستا ، سمت راست ، راهی خاکی هست که میرود به سوی گورستان بزرگی که میگویند نخستین گورستان مسلمین در ایران است ! گورستانی با سنگ های جالب و شگفت در رنگ های تیره و روشن با نقش و نگارهای دیدنی و تاریخ های گوناگون . بخش بسیاری از گورهای موجود در این گورستان ، دارای سنگ هایی ایستاده و صیقل داده شده با نوشته بر روی سنگ اصلی گور هستند که خوابیده است . بر روی سنگ ها ، نگاره هایی از شانه ، مهر و تسبیح ، دیده میشود . برخی از سنگ ها ، دارای نقش های جالب دیگری هستند که مفهومی از آن ها ، برداشت نمیکنم .

10-22

10-24

10-25

10-26

10-27

10-28

10-29

10-30

10-31

سنگ گورهای جدیدی نیز در میان گورستان ، دیده میشود . برخی از سنگ ها به حالت محراب ، کنده کاری شده اند و برخی دیگر نیز دارای رنگ آمیزی شادی میباشند .

در کنار گورستان ، مشغول استراحت هستم که دو جوان وانت سوار را میبینم که گویا از کارشان در جنگل بازمیگردند . از آن ها درباره ی جای مانایی شبانه در این روستا میپرسم و آنان ، بسیار خوش برخورد ، مرا به خانه ی خودشان ، فرامیخواتنند . من هم میپذیرم و شب را میهمان این دو جوان مازنی هستم در خانه ی کوچک و گرم شان . امشب ، باران بسیار سختی میبارد . صدای باران تند به همراه سوز سرمای جنگل ، حکایت های تلخ و شیرین بسیاری دارد .

فردا بامداد ، راه برگشت را پیش میگیرم . در مناطقی که راه به بلندی ها میرسد ، برف باریده است و چه صحنه های زیبای شگفتی را پدید آورده است . فوق العاده است و دلنشین و جان میدهد برای اشتراکم گذاری خاطرات .

10-32

10-23

پاییز و زمستان در یک قاب

به سمت راه چالوس میروم تا از روستای مازیچال ، دیدن بکنم .

3 )) روستای مازیچال

10-15

به راه چالوس میرسم ؛ سپاس خدا ، خلوت است و دلچسب . راه را پی میگیرم تا به مرزن آباد میرسم . در مرزن آباد ، راهم را کج میکنم به سوی کلاردشت و آن قدر میروم تا به کلاردشت میرسم . راه روستای مازیچال ، اندکی بالاتر از شهر کلاردشت است که پس از اندکی ، خاکی میشود و با توجّه به بارندگی های سخت و پرتراکم چند روز گذشته ، گلی و بسیار لغزنده است . کمی که راه را میروم به جایگاه جنگلبانس میرسم که با زنجیر ، راه را بسته اند . پیاده شده و به اتاقک جنگلبانی میروم . جنگلبان خوش رفتاری ، زنجیر را برایم پایین میآورد ولی هشدار میدهد که راه در بالاتر ، بسیار خراب است و بارندگی های سنگین برف و باران ، دشواری هایی را در پیمایش راه ، ایجاد نموده اند . او ، شماره ی تلفن خود را به من میدهد تا در صورت برخورد با هر مشکلی با او ، تماس بگیرم . به گفته ی او از این جا تا روستای مازیچال ، 14 کیلومتر راه است ؛ راهی خاکی و سنگلاخ که امیدوارم هیچ گاه آسفالت نشود تا طبیعتش همین گونه دست نخورده و شیک ، بماند . سه کیلومتر که جلو.تر میروم به راه سمت چپ میروم ؛ تابلوی راهنمای مازیچال را هم نصب کرده اند . از این محدوده هست که وارد بهشت میشوم . خدای من ، شگفتا از این همه زیبایی . پای کوبی درختان در جشن پاییز و ریخته شدن لباس های نارنجی و زرد و سرخ برگی شان ، زیبایی ای را به وجود آورده است که چشم ها را جادو میکند .

10-16

10-17

کمی که بالاتر میروم ، چهره ی جنگل ، زمستانی میشود ؛ به راستی اگر طبیعت دوستی از دیدن این همه زیبایی ، بی هوش شود ، حق دارد . جنگل در زیر لحاف سپید برف ، خفته است و خورشید ، کم کم بالا میآید تا زیبایی آفتاب را بر لحاف برفی بگستراند . به راستی دیوانه کننده و جادوگرانه است .

10-1

10-5

بالاتر که میروم ، خود را بر فراز ابرها می یابم . آری ؛ ابرهای زیبا در زیر پای من هستند . من ، آن قدر بالا آمده ام که ابرها را نیز درنوردیده ام . دریای ابر ، آرام آرام ، زیر پاهایم موج میزند .

10-3

10-7

به روستای مازیچال میرسم ؛ روستایی که در این فصل ، خالی از سکنه است . ولی زیبایی خانه هایش در زیر برف ، سوژه ی عکّاسی است . روستای مازیچال بر دریای ابرها ، آرمیده و هیچ صدایی جز صدای آب شدن برف ، صدای اندک پرندگان و شرشر آب به گوش نمیرسد . وای که چه زیباست  .

10-9

10-10

مازیچال ، به چم چاله ی بلوط هاست . مازی در لهجه ی مازندرانی یعنی بلوط و چون این منطقه و روستا ، پر از درختان بلوط است ، این نام را بدان داده اند .

10-13

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

یه بار دیگه تهرون

یه بار دیگه تهرون

یه بار دیگه تهرون سه نفر میشیم ؛ من و میرحسین و پارسا و یه …

2 دیدگاه

  1. تصاویر به حدی جذاب و دلچسب هستن که آدمی بی اختیار در رویا های خویش غرق میشه ممنون به خاطر ثبت این تصاویر بی نهایت زیبا ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.