جمعه 20 مهر 1403

روستای گز

دمی با ترکمن ها ?‍♂?‍♂?‍♀?‍♀

روستای گز

دیگه نوبت میرسه به متفاوت ترین بخش سفر خراسان شمالی ? .

روستای گز

چند روز پیش ، آقایی به نام سجّادی باهام ‌تماس گرفت و منو فراخوند که به اقامتگاه سنّتی ایشون به نام گدرسن که در نزدیکی مرز ترکمنستان ، قرار داره هم سری بزنم . منم میپذیرم که تا چند روز آینده برم پیشش ? .

روستای گز

امروز نوبتشه . از شهر آشخانه میندازم به راهی که میره به شهرستان راز و جرگلان . آقا عجب راهیه ؛ پرپیچ و خم و طولانی ? . مثلا ۹۰ کیلومتره ولی انگاری ۹۰۰ کیلومتره . هر چی میرم مگه میرسم . آقای سجّادی هم چند باری تماس میگیره ? تا مطمئن بشه که راه رو درست میام .

روستای گز

و سرانجام پس از گذروندن چندین روستا با راهی خراب و آسفالتی افتضاح میرسم به روستای گز ( Goz ) که با مرز ایران و ترکمنستان ، فاصله ی چندانی نداره .

روستای گز

در نزدیکی مرز ترکمنستان

میرم اقامتگاه سنّتی گدرسن با مدیریّت آقای سجّادی که از آخوندای اهل سنّته خودش ? .

روستای گز

یه اتاق گرم‌ که با بخاری نفتی باحالی شده هم ردیف جهنّم سوزان الهی ??

روستای گز

ناهار واسم چکدرمه ( Chakdarme ) میارن ؛ برنج قرمز و سیب زمینی و گوشت ? . شربتشو نگین که معرکس : شربت زرشک ملس ? .

روستای گز

پس از اون میریم گشت روستایی . چند تا خونه ی روستایی خوشگل رو میبینیم ؛ یه خونه میریم که در و دیواراش با رنگای فوق العاده ای ، آراسته شدن و نام چهار خلیفه از ابوبکر تا علی رو روشون نوشتن . صاحب خونه که یک بانوی ترکمن ?‍♂ هست به کار بافت پشتی‌ ، مشغوله ؛ کارش فوق العادس .

روستای گز

خونه های سنّتی ترکمن ها عموما دارای یه ایوان با ستون های چوبی و رنگ های شاد هستن .

روستای گز

میریم گورستان ترکمن ها ؛ سر هر گور یه تنه ی درخته ? . واسه ی بانوان روی تنه رو صاف کردن و واسه ی آقایان دارای انحنا هست . هر تنه ، چند تا پلّه پلّه برش داره که هر پلّه ، نشون‌دهنده ی ۵ سال از عمر درگذشته هست . هیچ مشخّصه ی دیگه هم روی گورها ننوشتن .

روستای گز

روستای گز

میریم مسجد روستای کناری . یه مسجد با رنگای شاد و محراب خوشگل . بچه ها در دو کلاس جداگانه و توسّط دو آخوند در حال یادگیری قرآنن ?‍??‍??‍??‍??? . میرم پیش شون و ازشون فیلم و عکس میگیرم ?? .

روستای گز

روستای گز

برای شام‌برمیگردیم اقامتگاه و قورمه میخوریم . دو تا بازی ترکمنی هم یاد میگیرم البتّه همینک از یادم‌ رفته ؛ آخه خیلی سختن ☹️ .

روستای گز

با سه دست لباس متفاوت ترکمنی ?? هم عکس یادگاری میگیرم ? . آقا چه لباسایین .

روستای گز

فردا‌ صبح پس از خوردن ناشتایی ای که همش دستپخت بانوی خونه هست با آقای سجّادی میریم لب‌ مرز ⛔️ . البتّه چند تا پاسگاه مرزبانی رو میگذرونیم ?‍♀ . روستاهای ترکمنستان رو میبینیم و با گوشی چند تا عکس برمیداریم ? . توی راه برگشت ، سیم‌ پاسگاه رو نمیبینم و نزدیکه که بزنم‌بهش . ولی یهو میزنم‌روی ترمز ? . مرزبانه با مهربونی‌گفت برو گم‌شو ? .

روستای گز

به اقامتگاه که برمیگردیم یه قالیچه ی کوچولوی دست بافت میخرم و یه هدیه هم از آقای سجّادی میگیرم و برمیگردم به سمت آشخانه .

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

تهران ؛

تهران ؛

تهران ؛ تهران ؛ دل ایران ؛ پایتخت دوست داشتنی ولی شلوغ ایران ؛ بزرگ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.