جمعه 10 فروردین 1403
خانه / آرامگاه ها / آرامگاه سعدی

آرامگاه سعدی

آرامگاه سعدی

کم تر کسی است که با سعدی شیرین سخن و سروده های زیبای وی ، آشنایی نداشته باشد ؛ همه ی ما ، کمینه یک بیت از این سراینده ی چیره دست میدانیم .

آن جا که میفرماید :

هر که دلآرام دید از دلش آرام رفت ، نشان دهنده ی ژرفای دل دادگی در سخن اوست . یا آن جا که میفرماید :

بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند ، نشان دهنده ی انسانیّتش .

آرامگاه آرامبخش این مرد بزرگ در شیراز ، پناهگاه دل شکستگان و رنجوران است .

آرامگاه سعدی

بر کاشی های ورودی آرامگاه وی ، چنین نگاشته اند :

بسی صورت بگردیده است عالم / وزین صورت بگردد عاقبت هم

و یا برف گدازان بر سر کوه / کزو هر لحظه ، چیزی میشود کم

گِل فرزند آدم ، خشت کردند / نمی جنبد دل فرزند آدم

به نیشی میزند دوران گیتی / که آن را تا قیامت نیست مرهم

ز سوز سینه ی فریاد خواهان / چنان پرهیز کردندی که از هم

مقامات از دو ، بیرون نیست فردا / بهشت جاودانی یا جهنّم

مثال عمر سربرکرده شمعی است / که کوته باز میباشد دمادم

نه چشم طامع از دنیا میشود سیر / نه هرگز چاه پر گردد ز شبنم

به سیم و زر نکونامی به دست آر / منه بر هم که برگیرندش از هم

به نقل از اوستادان یاد دارم / که شاهان عجم کیخسرو و جم

نه هر کس حق تواند گفت گستاخ / سخن ملکی است سعدی را مسلّم

بکار امروز تخم نیک نامی / که فردا برخوری الله اعلم

گنبد کوچک پیروزه ای رنگ آرامگاه او ، صفای دل میدهد و نوازش جان .

آرامگاه سعدی

بر کاشی کاری دیگری از آرامگاهش ، یکی از زیباترین سروده های وی ، نقش بسته است :

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح / تا دل مُرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست

نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل / آن چه در سرّ سویدای بنی آدم از اوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ، ساقی است / به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست

زخم خونینم اگر به نشود ، به باشد / خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

غم و شادی بر عارف ، چه تفاوت دارد / ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست

پادشاهیّ و گدایی بر ما ، یک سان است / که برین در همه را پشت عبادت ، خم از اوست

سعدیا سیل فنا گر بکند خانه ی عمر / دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست

در کتاب گلستان ، هنر قاضی احمد میرمنشی قمی نوشته است این غزل را ابراهیم سلطان بن شاهرخ به خطّ خود در عمارت مزار شیخ کتیبه فرموده بود . 

آرامگاه سعدی

و در سمتی دیگر بر کاشی های آبی رنگی ، نگاشته اند :

الا ای که بر خاک ما بگذری / به خاک عزیزان که یادآوری

که گر خاک شد سعدی او را چه غم / که در زندگی ، خاک بوده است هم

به بیچارگی تن فرا خاک داد / و گر گرد عالم برآمد چو باد

بسی برنیامد که خاکش بخورد / دگر باره بادش به عالم ببرد

بزرگی که خود را به خردی شمرد / به دنیا و عقبی بزرگی ببرد

تو آن گه شوی پیش مردم عزیز / که مر خویشتن را نگیری به چیز

از این خاکدان بنده ی پاک شد / که در پای کم تر کسی ، خاک شد

نگر تا گلستان معنی شکفت / در او ، هیچ بلبل چنین خوش نگفت

عجب گر بمیرد چنین بلبلی / که بر استخوانش نروید گلی

آرامگاه سعدی

بر سنگی مرمرین نیز نوشته اند :

اگر مرا به دعائی مدد کنی شاید / که آفرین خدا بر روان سعدی باد

این حکایت را هم از گلستان زیبای سعدی بر دیواره ای از آرامگاهش بخوانید :

یاد دارم که با کاروانی همه شب رفته بودم و سحرگاه بر کنار بیشه خفته شوریده همراه ما بود و نعره بزد و راه بیابان در پیش گرفت و یک نفس آرام نیافت ؛ چون روز شد ، گفتم این چه حالت بود ؟ گفت بلبلان را دیدم به نالش درآمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان از آب و بهایم از بیشه ؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت .

دوش مرغی به صبح مینالید / عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را / مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که تو را / بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفتم این شرط آدمیّت نیست / مرغ ، تسبیح خوان و من ، خاموش

آرامگاه سعدی

و به پاس هنرش در گوشه ای دیگر از او ، چنین گفته اند :

چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی میرود سعدی

و لیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد

شیخ اجل مشرف الدّین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی در یکی از دودمان های نژاده ی شیراز و قبیله ی دانش و دین ، متولّد شد . تولّد او در دهه ی نخستین سده ی هفتم هجری و درگذشت او در سال های 694 – 691 هجری قمری بوده است . در کودکی ، پدر را از دست بداد و با مدد بزرگان خاندان به دانش اندوزی پرداخت . با خرمنی از علم و فضیلت ، راه سفر پیش گرفت و پس از اقامت در بغداد به حجاز و شام و مصر و مراکش و هندوستان رفت و با تجربت اندوزی های بسیار به وطن مألوف شیراز بازگشت . شیراز در سایه ی تدبیر اتابکان ، آرامشی یافته بود و سعدی به آفرینش آثاری پرداخت که پیش از او ، نظیر نداشت و نقطه ی کمالی در شیوه ی شعر و نثر پارسی بود . کاروان الوان لطایف سخنش چنان مقبول قرون و اعصار افتاده که نه تنها پهنه ی زبان فارسی بلکه پهنای فرهنگ و ادب جهانی را درنوردیده است . شعر و نثر سعدی ، شاهکار فصیح ترین و بدیع ترین سخن پارسی است . آثار جاودانی او ، بسیار است از جمله غزلیّات ، بوستان ، گلستان ، ملمّعات ، قصاید عربی ، رسالات ششگانه که گذشته از ارزش ادبی در زمینه ی تعلیم و تربیت ، اعتبار جهانی دارد . آرامگاه شیخ اجل در شمال شرقی شیراز ، خلوت خانقاهی او بوده که زمان اقامتش را در شیراز در آن گذرانده است . گویا در جوار چشمه ی آب روانی که هنوز جریان دارد ، ساختمان نخستین را سعدی ، خود ، بنا کرده بعدها ویران شده و در زمان کریم خان زند به سال 1187 هجری قمری ، تجدید بنا گردیده ؛ بعد از مرمّت های بسیار ، آرامگاه کنونی در سال 1330 ،ساخته شده است؛ سنگ قدیمی مقبره ، دو نیمه شده و سنگ کنونی از زمان کریم خان زند است .

مرکز میراث فرهنگی استان فارس                       سنه ی 1367 هجری شمسی

از بدایع سعدی در گوشه ای دگر ، چنین نگاشته اند :

ای صوفی سرگردان در بند نکونامی / تا دُرد نیاشامی زین درد نیارامی

ملک صمدیّت را چه سود و زیان دارد / گر حافظ قرآنی ور عابد اصنامی

زهدت به چه کار آید گر رانده ی درگاهی / کفرت چه زیان دارد گر نیک سرانجامی

بیچاره ی توفیقند هم صالح و هم طالح / درمانده ی تقدیرند هم عارف و هم عامی

جهدت نکند آزاد ای صید که در قیدی / سودت نکند پرواز ای مرغ که در دامی

جامی چه بقا دارد در رهگذر سنگی / دور فلک آن سنگ است ای خواجه تو آن جامی

این ملک خلل گیرد گر خود ، ملک رومی / وین روز به شام آید گر پادشه شامی

کام همه دنیا را بر هیچ بنه سعدی / چون با دگران باید پرداخت به ناکامی

گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری / تا آدمیت خوانند ور نه کم از انعامی

شوریده ی فصیح الملک نیز در گوشه ای از ساختمان باشکوه آرامگاه سعدی ، خفته است .

آرامگاه سعدی

سعدی ، نام هنری خویش را از نام اتابک سعد زنگی بستاند . سنگ آرامگاه وی با حکّاکی و هنرمندی بسیار درون یک جایگاه شیشه ای ، قرار دارد و دورتا دور آن را دیواره هایی دربرگرفته اند که با سروده های سعدی شیراز ، آراسته گشته اند .

بلیط بازدید از آرامگاه این استاد سخن ، نفری 30 هزار ریال است .

 

 

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

روستای خشکنات بالا

روستای خشکنات بالا

روستای خشکنات بالا از مجموعه روستاهای دورافتاده و کم تر شناخته شده ی استان قزوین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.