بازم میرم ارومیه ، روستای خوراسب ، پیش دوست خوبم یونس نصری قرد . این بار میخوایم با هم بریم دریاچه ای رو به نام مامه شیخ ببینیم . این دریاچه در نزدیکی مرز ترکیه ، واقع شده . برای دیدن دریاچه ، از روستای خوراسب میریم به سمت روستای کچله که در نزدیکی خوراسب ، واقع شده . از روستای کچله تا دریاچه رو دیگه نمیشه با خودروی سواری رفت ؛ به ناچار دنبال یک خودروی شاسی بلند میگردیم تا ما رو به سمت دریاچه ببره : پس از اندکی جست و جو ، آقای سلحشور رو پیدا میکنیم که آمادس با دریافت 150 هزار ریال ، ما رو با خودرو لندرور خودش ببره به دریاچه .
راستی این که چرا به این روستا میگن کچله ، دو گمونه هست : یکی ، این که میگن سازنده ی این روستا ، کچل بوده و دو هم این که میگن چون این روستا روی تپّه ای ، ساخته شده که بی درخت و سبزه هست ، این نام رو بهش دادن .
من ، بچه های روستای کچله و یونس
به هر حال با خودروی لندرور ، راه میفتیم ؛ راه بسیار پرفراز و نشیب و سنگلاخی رو میپیماییم . در راه ، سنگ بزرگی رو میبینیم که بهش میگن بر رش ( bARA rash ) در زبان کردی یعنی سنگ سیاه ؛
سنگ سیاه
یه چشمه ی خوش آب کوچیک رو هم میبینیم که کانیسپی ، نام داره یعنی چشمه ی سپید .
چشمه ی سپید
سرانجام پس از یک ساعت میرسیم به دریاچه ای که آبش از چشمه های زیرزمینی و آب باران ، فراهم میشه و چندان هم بزرگ نیست . مامه شیخ هم در زبان کردی یعنی عمو پیره و این که چرا به این دریاچه ، چنین نامی داده شده ، روشن نیست . در نزدیکی ما ، کشور ترکیه ، قرار گرفته . در کنار دریاچه با چادر روستاییانی که دام هاشونو برای چرا آوردن این جا ، رو به رو میشیم ؛ ما رو فرامیخونن که بریم توی چادرهاشون و چایی بنوشیم . بسیار مهمان نواز هستن و خستگی رو از تن مون به در میارن .
من ، آقای سلحشور و یونس
دریاچه ی مامه شیخ
سبک ( Sebek ) سه پایه ایست برای فراهم کردن دوغ
چادر روستاییان
سفر کوتاه و دلچسبی بود . به راستی خوش گذشت .
از آن جا که عکس ها با دوربین ساده و قدیمی ، برداشته شده ، دارای کیفیّت پایینی هستند .