چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
خانه / آبشارها / روزهایی در خراسان مرکزی

روزهایی در خراسان مرکزی

با درخواست بچه های گرامی و دوستان کهن و گرایش دلی خودم ، برنامه ی سفر به مشهد را میریزیم . روز آدینه ، پس از کنسل کردن برنامه ی بازدید ایرانگشت ، از تهران ، فرودگاه مهرآباد با هواپیما به سوی مشهد ، راه می افتیم . پرواز حدوداً یک ساعته ی ما به مشهد میرسد و پس از رسیدن به شهر زیبای مشهد و مانایی در هتل شباهنگ ، همگی با هم به سوی آرامگاه رضا به راه می افتیم . اگرچه من به شخصه ، چنین خرج های میلیاردی برای آرامگاه ها را بیهوده میدانم و نمیپذیرم ولی نمیتوانم منکر آرامش حاکم بر این گونه فضاهای معنوی شوم .

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من در حرم رضا

علی پسر موسای کاظم ، هشتمین پیشوای شیعیان است که در بزرگواری و مردمداری ، سرآمد و زبانزد همگان بوده است . وی با فراخوانی مأمون ، جانشین عبّاسی از مدینه به مرو که مرکز سیاسی حکومت پسران عبّاس در آن روزگاران بوده ، کوچ میکند .  مأمون با این حرکت میخواسته که پیشوای شیعیان را که داعیه دار تشکیل حکومت اسلامی بوده است ، مستقیماً زیر دیدبگیرد و از کنش های سیاسی ـ اجتماعی او ، جلوگیری نماید ؛ ناآگاه از این که وی ، دارای هواداران بسیاری در ایران است ؛ هوادارانی که با به گوش جان شنیدن سخنان و پندهای وی ، بر کارهای حکومت پسران عبّاس ، بیش از پیش ، آگاهی می یافتند . مأمون که با روشنگری های علی پسر موسای کاظم ، پایه های حکومت خود را لرزان و در خطر میبیند ، تصمیم به حذف هماورد توانمند خود میکیرد و وی را با خوراندن انگور زهرآگین از برگه ی سیاست ، به کناری میزند . جامعه ی ایرانی که روز به روز به سمت گرایش شیعی ، تمایل بییش تری می یابد ، پس از سال ها با ساختن آرامگاهی زیبا و باشکوه برای پیشوای هشتم خود در جایی که پیش ترها ، سناباد نامیده میشد و پس از مرگ رضا ، مشهدالرّضا یعنی جای جان باختن رضا ، نامیده شد ، ارادت و دل بستگی خود را به وی ، نشان دادند .

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من در صحن قدس

این آرامگاه ، روز به روز ، زیباتر و گسترده تر شد و با افزوده شدن املاک و زمین های فراوان وقفی در سرتاسر کشور ایران به دارایی ها و درآمدهای آن ، تبدیل به یک توانمندی اقتصادی بزرگ شد ؛ تا آن جا که گاهی دولت ها ، به استقراض از نهادی که آستان قدس رضوی ، نامیده میشود ، توسّل میجویند . ولی همه ی این بحث های سیاسی و اقتصادی ، چیزی از معنویّت چیره بر این فضا ، کم نخواهد کرد . ساعتی را در آرامگاه میمانیم و به خواندن دعا و نماز میپردازیم .

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من در آستانه ی حرم

  فردا ششم اردیبهشت ، زادروز من ، راهی باغ وحش مشهد میشویم ؛ چه تناسب زیبایی . باغ وحش مشهد ، یادآور خاطرات دوران کودکی من است که دو باری به این جا ، آمده بودم . پیل بزرگی در این باغ وحش بود که به گفته ها ، مرده است . باغ وحش مشهد ، بسیار زیباست و ما توانستیم جانوران وحشی و زیبایی را در قفس ها ببینیم ؛ از پلنگ و ببر بنگال بگیرید تا گونه های پرندگان . از سالن تاکسیدرمی نیز دیدن میکنیم .

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من در سالن تاکسیدرمی

روزهایی در خراسان مرکزی

لاما ؛ شتر امریکای جنوبی در باغ وحش مشهد

  پس از باغ وحش به سمت پیشوازادگان یاسر و ناصر میرویم که گفته میشود از برادران رضا هستند . آرامگاه زیبا و دلنشینی دارند که در کنار آن ، یک بازارچه ی گیرا نیز هست که بسیار دلفریب میباشد . وارد بازارچه که میشویم با یک مغازه ی نگاره برداری با لباس های محلّی و قاجاری ، روبرو میشویم و تصمیم میگیریم که یک نگاره ی یادگاری با این لباس ها بیندازیم .

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من ، ورودی پیشوازاده

روزهایی در خراسان مرکزی

نوادگان خاندان قاجار

  پس از زیارت پیشوازادگان به سمت روستای عنبران میرویم تا ناهار را بخوریم . ناهار خوش مزه ای را در یک رستوران سنّتی زیبا ، صرف مینماییم و پس از آن به سمت روستای جاغرق میرویم .

روزهایی در خراسان مرکزی

آماده برای خوردن ناهار

یکی از روستاهای ییلاقی و زیبای مشهد . تا محدوده ای را با خودرو رفته و سپس پیاده روی مان را در کنار رودخانه ی زیبای روان ، آغاز مینماییم . رودخانه ی زیبایی است . تا میتوانیم در درازای راه ، نگاره برمیداریم . پس از 40 دقیقه پیاده روی سبک ، در جایی از رودخانه ، کمی آب بازی میکنیم و سپس راه رفته را بازمیگردیم .

روزهایی در خراسان مرکزی

پروین ؛ جاغرق

روزهایی در خراسان مرکزی

روزهایی در خراسان مرکزی

حامد ، آقای نوروزی ( راننده ی ون ) و حسن

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من ؛ جاغرق

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها ؛ اطراف شاندیز

روزهایی در خراسان مرکزی

جاغرق

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من ؛ جاغرق

  پس از بازگشت به مشهد و استراحت و شام  ، در جشن زادروزی که بچه های گرامی برای من ، تدارک دیده بودند ، شرکت میکنیم و لحظاتی را به شادی میگذرانیم . بچه های گرامی دست تون درد نکنه !

فردا ، راهی آرامگاه خواجه اباصلت در راه فریمان میشویم . خواجه اباصلت ، پیش خدمت رضا بوده است که فرد مورداعتماد وی نیز به شمار میآمده است .

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و من ؛ آرامگاه خواجه اباصلت

  سپس راهی آرامگاه خواجه مراد میشویم که از یاران پیشوارضا بوده و گویا به دلیل برطرف کردن نیازهای مردم ، به مراد ، نامدار گشته است .

روزهایی در خراسان مرکزی

آرامگاه خواجه مراد

  پس از این دو آرامگاه به مشهد بازگشته و با یک خودروی ون دیگر به سوی آبشار اخلمد میرویم . تا روستای اخلمد که در نزدیکی شهر چناران ، واقع شده ، حدود یک ساعت و نیم راه است . هنگامی که به این روستای زیبا و سرسبز میرسیم ، در پایانی ترین نقطه ی این روستا ، خودرو را نگه داشته و از راهی که به گونه ی زیبایی ، درست شده است ، به سمت آبشار ، حرکت میکنیم . این راه سنگ فرش شده ی زیبا در کنار رودخانه ای که آبشار بدان میپیوندد ، ساخته شده و حدود یک ساعت به درازا میکشد تا به آبشار برسد .

روزهایی در خراسان مرکزی

روزهایی در خراسان مرکزی

در راه ، مغازه های گوناگون موادّ خوراکی ، دیده میشوند . خر و موتورسیکلت هم برای رساندن گردشگران به پای آبشار هستند ؛ امّا پیاده روی در کنار رود زیبا ، حال و هوای دیگری دارد .

روزهایی در خراسان مرکزی

فاطمه کوچولو در راه آبشار

روزهایی در خراسان مرکزی

به آبشار که میرسیم با زیبایی شگرفی ، روبرو میشویم . لختی را در کنارش مینشینیم و ناهار را با صدای زیبایش ، همراه میکنیم . نگاره برداری میکنیم و کمی هم به استراحت میپردازیم ؛ همیشه دوست داشتم که آبشار اخلمد را ببینم و اینک در کنار این آبشار نشسته ام .

روزهایی در خراسان مرکزی

آبشار زیبای اخلمد

روزهایی در خراسان مرکزی

بچه ها و آبشار

روزهایی در خراسان مرکزی

زینب و آبشار

  هم سفران این سفر دلچسب :

ندا اسکندری

حسن ترابی

حامد فیّاض پور

زهرا فیّاض پور

فاطمه فیّاض پور

پروین کپورچیان

زینب هاشمی

 

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

یه بار دیگه تهرون

یه بار دیگه تهرون

یه بار دیگه تهرون سه نفر میشیم ؛ من و میرحسین و پارسا و یه …

11 دیدگاه

  1. واقعا نمیدونم چی بگم
    آدم بیاد مشهد و یه خبر نده؟
    خیلی از دستت عصبی و عصبانی هستم

  2. salam
    hasan jan, babam, chera enghad ghiyafe migiri
    nakone rais shodi ghorbanet beram

  3. ziarat ghabol dostane azizam

  4. زیارت قبول. همیشه در سفر باشی ای مرد همیشه در سفر.

  5. عه این ابشار اخلمد نزدیک ماست.یعنی تا اینجاها هم اومدین؟

    • درود بر شما . بله میدونستم شما در چناران تشریف دارید . از چناران هم کمی موادّ غذائی خریداری کردیم .

  6. هم زیارت قبول
    و هم تولدتون (البته با تاخیر) مبارک
    من تا حالا آبشار اخلمد نرفتم. عکسهاش که بسیار زیباست. فاصله اش چقدره تا مشهد؟

    در ضمن خوب بود یک سر هم به آسد مهدی خاتمی میزدید!

    • درود بر شما و سپاس از شما . آبشار با مشهد ، زیاد فاصل ای نداره ؛ گمون کنم حدود 55 تا 60 کیلومتر باشه . در مورد آقای خاتمی هم حق با شماست ؛ خودم هم شرمنده اش شدم ولی تابستون حتما میرم پیشش .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.