چشمه ی گلفشان چگردان لاش
شب رو توی یه مهمون سرای شیک و تمیز خوابیدیم و صبح روز بیست و دوم دی رفتیم به سمت روستای چگردان لاش تا از یه چشمه ی گلفشان که از شگفتی های طبیعت این منطقه هست ، دیدن بکنیم . یه روستای خیلی دور از چابهار و نزدیکی های کنارک ؛ روستا رو پیدا میکنیم ولی چشمه رو نه ؛
تا این که یه آقایی رو میبینیم و ازش میخوایم که راهنمایی مون کنه به سوی چشمه . مصطفا هم سوار ماشین ما میشه و از یه راه شنی خیلی خیلی ناجور ، ما رو میبره به سمت تپه ای که چشمه ، بالای اون هست ؛
اگرچه همه ی کوششم بر اینه که بتونم با سرعت برم و توی شن ها،گیر نکنم؛ولی سرانجام یه جا،ماشین لیز میخوره و میریم توی شن های انباشته .
هر چی گاز میدم ولی نمیشه ؛ وحید میشینه پشت ماشین و من و مصطفا ، هل میدیم ولی نمیشه . تا این که مصطفا به یکی از آشناهاش ، زنگ میزنه تا با وانتش بیاد و به ما ، کمک بکنه . پس از چند دقیقه ، اون آقا میاد و با کمک اون ، میتونیم ماشین رو از شن و ماسه ی انبوه دربیاریم ؛ توی همون دقایق هست که از دور میبینیم دود زیادی ، بلند شد .
نگو یه هواپیمای کوچیک ارتش ، چند کیلومتری جلوتر از ما به زمین میفته و شوربختانه دو نفر هم کشته میشن . به هر حال ، میریم به سمت گلفشان . خودرو رو یه جایی میذاریم و از تپه ، بالا میریم . واقعن این چشمه های گلفشان ، خیلی دیدنی و جذاب هستن . از کنش ها و واکنش های درونی زمین ، حکایت دارن و بسیار رازآلودن .
با فراخوانی مصطفا میریم خونه شون برای رفع خستگی . به مون ناهار و چای میدن . یه روستای کوچیک سنی نشین با مردمانی خوب و مهمون نواز .
امروز ، وحید با هواپیما برمیگرده و من از فردا به تنهایی ، سفر رو پی میگیرم .
مصطفی چگردان لاش???
هنوزم به من زنگ میزنه پول دستی میخوادد??