پای به سرزمین زنگیان
باز هم یک سفر یک روزه ی خوب با دوستانی پرانرژی و خوب در هوائی جانانه و به سوی استانی زیبا و کم تر شناخته شده ؛ آری این بار به سوی زنجان میرویم یا همان زنگان ؛
سرزمینی که روزگاری ، اقوام زنگی در آن میزیسته اند و با یورش اعراب ، دگرگونی نام داده و چون آنان ، گاف نداشته اند ، به زنجان خوانده اندش .
در این برنامه ی یک روزه ، هم آرامگاه گردی داریم ؛ هم تاریخ گردی و هم روستاگردی ؛ یک بسته ی خوب و جذاب سفری . ناشتایی را که در کنار خیابان جمهوری قزوین میخوریم ، پیش به سوی زنجان میتازیم .
از قزوین تا زنجان ، هم آزادراه داریم و هم کهن راه که هر دو نیز راه های مناسبی هستند . از آزادراه ، حدود یک ساعت و 45 دقیقه تا زنجان ، فاصله داریم ؛
البته مقصد ما ، شهر زنجان نیست و باید به شهر تاریخی سلطانیه برویم تا از دو جا ، بازدید بکنیم : نخستین جای بازدید ، آرامگاه منسوب به چلبی اوغلوست .
1 )) آرامگاه چلبی اوغلو
سلطانیه ، شهریست که چند سازه ی تاریخی نامدار در آن ، خودنمایی میکنند ؛
یکی از این سازه ها ، جایی است که آن را یک برج آرامگاهی در میانه ی یک محوطه ی تاریخی ، تشکیل میدهد که به چلبی اوغلو از مریدان مولانا یا از نوادگان وی ، منسوب میدانندش .
این برج آرامگاهی ، آجری نخودی رنگ است و یک گنبد نیز بر فراز آن ، دیده میشود .
درون برج که بالاتر از رویه ی زمین ، قرار گرفته است و با چند پله ، میتوان به درونش ، دست یافت از چند ایوانچه و یک سردابه ، تشکیل شده است . سردابه را با دری ، بسته اند ؛
به گفته ی نگهبان ، هیچ گوری درون سردابه ، یافت نشده است . در هر ایوانچه نیز یکی از ابزار سنتی کار در قدیم را به نمایش درآورده اند .
در اتاقی که کنار برج ، قرار دارد و سقفش ، ویران شده است ، دو نوشته ی سنگی بسیار زیبا ، دیده میشوند . هم چنین بر نوار بالایی دیوار اتاق ، نوشته ای ، نگاشته شده که البته بخش زیادی از آن ، از میان رفته است .
ضمنن مقرنس های زیبایی را هم میتوان در مجموعه دید .
آرامگاه چلبی اوغلو ، سازه ای آجری با پلانی 8 بری در جنوب باختری گنبد سلطانیه ، واقع شده است .
این سازه ، توسط یکی از شاگردان نامدار جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا ( مولوی ) که از بزرگ ترین عارفان ایران در سده ی 8 هجری قمری بوده ، ساخته شده است . بلندای این سازه ، 16 متر و قطر دهانه ، 6 متر میباشد .
چلبی اوغلو در سال 716 هجری قمری درگذشت . این سازه با شماره ی 167 در سیاهه ی آثار مردمی ایران به ثبت رسیده است .
محوطه ی چله نشینی آرامگاه
این سازه ، پیش از آخرین دوره ی بازسازی ( 1378 تا 1384 ) در دهه های 1330 ، 1350 و اوایل دهه ی 1370 نیز بازسازی شده است .
عدم دسترسی به داده های بسنده و سرعت بالای عملیات در سه دوره ی نخست ، باعث ایجاد دگرگونی هایی در سازه نسبت به شکل و فرم اصلی آن شده است .
در آخرین مرحله ی عملیات بازسازی ، کوشش بر آن بوده که همه ی ساخت و سازها بر پایه ی مستندات تاریخی و یا نشانه های کالبدی سازه ، رخ دهد و در مواردی که داده ها و یا مدارکی دال بر چگونگی ساخت و ساز نخستین سازه نبوده ، پیوست ها به گونه ای در نظر گرفته شده که یک ـ در هر لحظه ، قابل جداسازی بوده و دو ـ کاملن شایان تمایز از بخش تاریخی باشند .
نمونه های اجراشده ی چوبی در سقف و راهروهای ورودی ( ایوان اپاختری ) ، بیانگر این مطلب میباشند .
در گچ کاری های رخ داده ی سازه در برخی نقاط ، خطوطی ، دیده میشوند که زیرساخت تاریخی و زیرساخت نوین را از یک دیگر ، جدا ساخته ( عمدتن بخش نو در بالای بخش کهنه ، قرار دارد ) و ستون های گوشه های حیاط مجموعه ، نشان دهنده ی فصل مشترک فرم اصلی پایه ها و بازسازی نادرست رخ داده در دوره های پیشین میباشد .
در نزدیکی مان ، آرامگاه یکی از عرفاست به نام ملاحسن کاشی .
2 ) آرامگاه ملاحسن کاشی
محوطه ی بزرگی را با حصار سیمانی و آهنی پوشانده اند که در مرکز آن ، یک آرامگاه کهن ، خودنمایی میکند . شماره ی ثبت در سیاهه ی آثار مردمی ایران : 168 و تاریخ ثبت آن ، 15 دی 1310 خورشیدی میباشد .
ملاحسن از عرفا و سرایندگان نامی دربار شاه محمد خدابنده ( الجایتو ) بوده که به دلیل علاقه ی شاه به وی ، دارای چنین آرامگاهی شده است . سازه از گونه ی گنبدهای سه پوش و در گونه ی خود ، بی مانند میباشد .
سه دوره ی ساختمانی در سازه ، شایان شناسایی است : دوره ی یکم = سده ی هشتم هجری قمری ؛ دوره ی دوم = عصر شاه تهماسب صفوی ( 973 هجری قمری ) و دوره ی سوم ، عصر فتح علی شاه قاجار و به سرپرستی عبدالاه میرزا دارا ، حاکم زنجان .
بخش های ورودی صحن نیز هم پیوند به دوره ی قاجار میباشد . پلان نمای بیرونی سازه ، هشت بری و نمای درونی ، دارای پلان چهارپوش دستاورد از آمیزش ایوان های کناریست .
امکان بهره گیری از مدارک ، مستندات و خوانش های انجام شده برای پژوهشگران در بایگانی سازمان میراث فرهنگی و ساخته های دستی استان هست .
مهدی باقری ، یکی از هم سفران
پس از بازدید از این دو سازه ی تاریخی در شهر سلطانیه به سوی روستای ویر به راه میافتیم تا از پرستشگاهی تاریخی به نام داش کسن ، دیدن کنیم . راه ، کوتاه است ؛
از سمت کهن راه به سوی خرم دره رفته و وارد راه شاخه ای روستای ویر میشویم . بر سر این راه شاخه ای ، تابلوی پرستشگاه نیز نصب شده است .
3 )) پرستشگاه داش کسن
این مجموعه ی تاریخی ، یادآور خاطره ی زنجان گردی ام در ده سال پیش از این میباشد . فروردین 1387 بود که با هم راهی چهار دوست دیگر به استان زنجان آمده بودیم تا بگردیم و بهره ببریم .
در بازدیدمان از این مجموعه ی تاریخی با پیرمردی خوش سخن و علاقه مند ، آشنا شدیم که با ما درباره ی این جا ، گفت و گفت و گفت . با او ، نگاره ی یادگاری برداشتم و بدو ، قول دادم که نگاره را برایش ، پست خواهم کرد .
پس از بازگشت به قزوین ، نگاره ی وی را چاپ نموده و سپس برایش فرستادم ؛ اما چند روز دیگر ، کسی از روستای ویر با من ، تماس گرفت و گفت که پدرمان ( همان پیرمرد مهربان خوش سخن ) درگذشته است .
گویا او ، منتظر نگاره اش هم بوده ولی اجل ، مهلتش نداد و ….. رفت .
شماره و تاریخ ثبت در سیاهه ی آثار مردمی : 1026 مورخ 3 / 12 / 1353
مجموعه ی تاریخی داش کسن ، آمیزه ای از ایوان ها ، نقوش برجسته و محوطه ای باستانیست که از جهات گوناگون به ویژه نقش اژدها ، یگانه و شایان توجه است .
آثار به جای مانده در محل ، این احتمال را توان میبخشد که ایلخان مغول ، ارغون ، پیش از گرایش به دین اسلام ، اقدام به ساخت پرستشگاهی برابر با سنت شمنیزم نموده است .
تأثیر و تأثر رویارویی هنر ایران و چین بر یک دیگر ، بیش از هر جای دیگری در این جا ، آشکار است ؛ چنان که آمیزش طرح های اسلیمی و نقش اژدها ، این موضوع را یادآور میشود .
احتمال این که در دوران پیش از اسلام ، این جا برای برگزاری و انجام مراسم آیینی ، مورد بهره گیری بوده و یا پس ترها در دوران اسلامی ، کاربری آرامگاه را به خود ، ویژه کرده است ، شایان تصور است .
بانو صدیقه ی رضائی از هم سفران
بانو رضائی ، آقای عنایت و من
آقای عنایت
بهترین بخش این سفر از دیدگاه من ، بخش پایانی آن است ؛ یعنی روستاگردی . با شناسایی یکی از دوستان به نام بانو شهرزاد رهسپار در این سفر میخواهیم سری بزنیم به روستای آرانج در شهرستان خرم دره ، بخش مرکزی .
راه روستای آرانج را از گوگل مپ یافته و بدان سوی میرویم . هنگامی که به روستای اسلام آباد میرسیم ، باید وارد این روستا شده و سپس یک راه خاکی را مستقیم پی بگیریم تا با تابلوی روستای آرانج ، رو به رو شویم .
4 )) روستای آرانج
این روستا در شیب یک تپه و در کناره ی یک رودخانه ، قرار گرفته است . خودرو را در بالادست گذاشته و سپس قدم زنان به درون روستا میرویم . از بخت بلند و خوب مان در همان آغاز روستا به یکی از اهالی برمیخوریم .
با او ، گرم گفت و گو و خوش و بش میشوم و سپس از او میخواهم که اجازه دهد تا ما ، اندکی در خانه ی کوچک و زیبایش ، استراحت نماییم . او هم با آغوشی باز میپذیرد و ما را به خانه اش ، رهنمون میشود .
مهدی ، من و آقای عنایت در خانه ی آقای عشایری
آقای عشایری ، اصالتن اهل آرانج ولی در خرم دره ، ساکن است . او ، ریشه ی نام آرانج را برگرفته از آرامش حاکم بر منطقه و آمیزه ای از آرام و دنج میداند ؛ اگرچه تعبیر جالبیست ولی نمیتوان قطع به یقین ، آن را درست دانست .
کار مردم ، باغداری است ؛ درختان گردو ، سیب و بادام در روستا به چشم میخورند . آرانج ، جمعیت ساکن همیشگی ندارد و اهالی این جا به اهالی فصلی ، بدل شده اند . به همین دلیل ، فاقد دهیار است .
مسجد و گرمابه ی روستا ، ویران شده اند . برق هم ندارد و آب روستا از چشمه ، فراهم میشود . روستا از دوره های دور ، مدرسه نداشته است .
روستاهای ماجار ، پیله ورین ، اسلام آباد ( مغول آباد ) و به کانه رود ، اطراف آرانج را در بر گرفته اند . همه ی اهالی ساکن آرانج ، خاندان عشایری هستند .
بانوی خانه برای مان ، یک شیرینی خانگی به نام اَردَک میآورد که بسیار خوش مزه است . پس از خوردن یک ناهار صمیمانه و برداشتن چند نگاره ی یادگاری با خانواده ی عشایری ، برای گشت در روستا ، راهی میشویم .
گورستان روستا را نمی یابیم ولی به جایش به کنار چشمه میرویم . شوربختانه بیش تر خانه های روستا ، ویران و رها شده است . هر از چند گاهی ، صدای انسانی را از خانه ای میشنویم یا با کســـی در کوچه های روستا برمیخوریم .