شنبه و یک شنبه 12 و 13 مهر ماه رو ویژه کردم برای یک سفر دوروزه به استان لرستان ؛ البتّه فراخوانی یکی از دوستای خوب لرم برای رفتن به خونه شون در این برنامه ریزی ، بی تأثیر نبود . در آغاز ، راه افتادم به سوی آبشارهای گریت .
1 )) آبشارهای گریت
1 ـ 1 ) از بروجرد که به سمت خرّم آباد میروید ، حدود 40 کیلومتر مانده به خرّم آباد ، یک فرعی در سمت چپ بزرگ راه ، دیده میشود که با تابلوی بیشه ، مشخّص شده است . وارد این فرعی بشوید . از آغاز ورود به این فرعی ، باید 16 کیلومتر راه را بپیمایید تا به یک سه راهی برسید . راه مستقیم به سوی آبشار بیشه میرود و راه سمت راست به سوی آبشارهای گریت . پس وارد راه راست میشوم و پس از 7 کیلومتر ، به سمت چپ میپیچم . باز هم پس از 7 کیلومتر دیگر به یک سه راهی اصلی میرسم که آن را هم به سمت چپ میروم . پس از پیمودن 2 کیلومتر ، تابلویی در سمت راست راه ، دیده میشود که شما را به سوی آبشارهای گریت ، رهنمون میگردد . از این تابلو تا آبشارها ، 3 کیلومتر راه است .
2 . 1 ) این روستا که به نام گریت یا خانجان ، نامدار است ، آخرین جایی است که میتوانید موادّ خوراکی ، نوشیدنی ها و نیازمندی های خود را از مغازه ی کوچک آن ، فراهم آورید .
3 ـ 1 ) راه آبشارها ، پس از این روستا ، نامناسب و باریک میشود . جاهایی از راه را دو خودرو ، هم گام در کنار هم نمیتوانند بپیمایند . پس احتیاط ، لازم است .
4 ـ 1 ) سرانجام ، پس از 3 کیلومتر در سمت چپ تان ، رودخانه ای پرآب ، دیده میشود با چند آبشار کوتاه پلّکانی ولی پهن که برای دسترسی بدان ها ، باید خودرو را در جای مناسبی ، پارک کرده و یک سراشیبی نه چندان دشوار را پایین بروید .
5 ـ 1 ) در کنار آبشارها ، میتوانید جاهای مناسبی را برای اتراق ، پیدا کنید و روز خوشی را همراه با صدای آبشارها ، سپری نمایید .
6 ـ 1 ) آبشارهایی که من دیدم ، 4 تا آبشار پلّکانی بودند ؛ اگرچه کوتاهند ولی بسیار زیبا هستند .
7 . 1 ) دو کبلومتر بالاتر از آبشارها ، زیارتگاه پیر احمد هست که اگر گرایش دارید طبیعت گردی تان را با معنویّت بیامیزید ، گزینه ی خوبی است .
8 ـ 1 ) منطقه ، دست نخورده و زیباست ؛ تو رو خدا آشغال های تان را گردآوری کنید .
2 )) دژ خانجان
1 ـ 2 ) در کناره ی راست ورودی روستای خانجان یا گریت ، راهی خاکی ، جدا میشود که به سوی ویرانه های دژی میرود به نام دژ خانجان .
2 ـ 2 ) من به گونه ای کاملاً رویدادی ، با ابراهیم دریکوند از اهالی روستا ، آشنا میشوم که او ، مرا به سوی دژ ، رهنمون میگردد .
3 ـ 2 ) این دژ اگرچه در نقشه ی راهنمای استان لرستان به عنوان یک جای دیدنی و گردشگری ، ثبت شده است ولی ویرانه ای بیش نیست و تنها برای باستان شناسان و کارشناسان تاریخ و فرهنگ ایران ، گیرایی دارد .
4 ـ 2 ) از دژ ، جز چند دیوارچین ساروجی ، یک غار کوچک ، دو دیده بانی با سنگ و ملاط و تکّه های سفال ، چیزی بر جای نمانده است .
5 ـ 2 ) اعتقادات ابراهیم درباره ی دژ : این دژ برای یکی از خوانین منطقه بوده به نام خانجان که به دنبال زمین لرزه ای سخت ، ویران شده است . این دژ ، دارای گنجینه های بسیاری است که اهالی با کند و کاوهای بسیار به برداشتن آن ها ، اقدام کرده اند .
6 ـ 2 ) دور تا دور دژ ، رودخانه ای هست که حالت خندقی نگهبان را برای دژ ، ایفا میکرده است ؛ دژی که از رویه ی زمین ، بلندتر است و ورود بدان ، مشکل بوده است . با پافشاری ابراهیم برای ناهار به خانه اش میروم و یک ناهار ساده ی محلّی را صرف میکنم .
سپس برای دیدن سراب جلدان که کمی پایین تر در روستای جلدان ، قرار گرفته ، میروم ولی با پایان ناباوری ، میبینم که خشک شده است … شب را برای شب مانی به خانه ی دوست خوبم ، آقای حجّت الله پاپی در روستای سنگ تراشان رفته و شب خوبی را سپری مینمایم .
جای زیبایی به نظر می رسه. به نظرتون برای یه فرد عادی طی این همه راه می ارزه.
کاش از اهالی اونجا عکسی می گذاشتید و یکم از شرایط و امکانات زندگی و فرهنگ مردم اونجا می نوشتید.
درووود بر شما
و سپاس از لطفی که داشتید و دعوتی که کردید
امیدوارم فرصت بشه خدمت برسیم
به امید دیدار…