از قدمگاه پیشوای هشتم که البتّه فاقد هر گونه سازه ای هست به سمت تنگه ی براق به راه میافتم . به روستای براق که میرسم ، دنبال جایی هستم برای ماندن شبانه . به یکی از مغازه های خواربار فروشی روستا میروم و ضمن خرید موادّ خوراکی از صاحب مغازه میپرسم که آیا جایی را میشناسد که من ، امنشب را در آن بگذرانم تا فردا به دیدن تنگه ی براق بپردازم ؟ او هم پس از اندکی درنگ از من میخواهد به خانه ی خودش بروم . من هم میپذیرم و برای شب به خانه ی آقای علی شجاعی میروم . طبقه ی پایین خانه را در اختیار من قرار میدهد و بانویش هم زحمت میکشد و شام مفصّلی را برای من ، تدارک میبیند . دو فرزند دارد به نام های ارشیا و ابوالفضل .
شب خوبی را میگذرانم و بامداد فردا ، پس از خوردن ناشتایی برای دیدن تنگه ی زیبای براق ، با آقای شجاعی به راه میافتم . تنگه ی براق به راستی زیباست و مجموعه ایست از رودخانه ، آبشار ، غار ( غار کوچکی که درونش ، آب ، روان است و رفتن به درونش ، بسیار میچسبد . ) ، سنگ سوراخ ( سنگی است که به دنبال ریزش آب از بالای صخره ای بر روی آن با گذشت زمان ، سوراخ شده است . ) ، راه پلّکانی و آبگیر . آب روان در تنگه ، بسیار زلال و پاک است .
سنگ سوراخ
یک سنگ نوشته را هم در محوّطه ی تنگه میبینم که چیزی از آن در نمی یابم ولی سنگ نوشته به حال خود ، رها شده است .
در راهی که به سوی تنگه میرویم از باغ های آلوچه و سیب ترش میگذریم که دارای میوه های بسیار خوش مزه و تازه است .
ناشتایی دلچسب