با هم راهی نوجوان سفرها ، میرحسین عزیز ، داداشم برای بازدید از چند جای طبیعی و تاریخی در استان مازندران ، راهی این خطّه ی بزرگ و زیبا میشویم . شب را به ماندن در یک ویلای روستایی دنج و آرام در نزدیکی رامسر میگذرانیم و صبح پنج شنبه می رویم تا بر آرامگاه حبیب ، خواننده ی دوست داشتنی ، حاضر شده و به وی ، ارج نهیم .
1 )) آرامگاه حبیب
ما ، ایرانی ها ، چهل سال است که در انواع خفقان اعمّ از فرهنگی ، سیاسی ، هنری ، اجتماعی و حتّی دینی ، زندگی میکنیم ؛ چون پدران ما به سخن درست آخرین نخست وزیر پهلوی که در بحبوحه ی شلوغی های آخرین روزهای پادشاهی گفت : (( آهای مردم ؛ حتّی برای یک بار هم که شده کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی را بخوانید ؛ ایشان ، هیچ اعتقادی به آزادی احزاب و آزادی های سیاسی دیگر ندارند . )) ، گوش ندادند و پس از استقرار حاکمیّت اسلام و احکام آن و نمایندگان و مجریانش بر مقدّرات کشور که هنوز هم ادامه دارد ، انواع تنگ نظری ها و محدودیّت ها بر این مردم و فرهنگ ، آداب و زندگی شان ، اِعمال شد ؛ یکی از این تنگ نظری ها ، محدود کردن سخت و وحشتناک موسیقی و ابزار آن در کشور بوده است . چه بسیار خوانندگان و نوازندگان چیره دست ، آزاده و دوست داشتنی که مجبور شدند خاک میهن را رها کنند و برای پی گرفتن کارهای هنری شان به آن سوی مرزها بروند . داریوش ، سیاوش ، گوگوش ، فرهاد ، معین ، عارف و ده ها تن دیگر . حبیب محبّیان نیز یکی از این ها بود . این صدای زیبا و دلنشین از ایران رفت تا بتواند بماند . اگرچه او در سال های پایانی عمرش به ایران عزیز برگشت ؛ امّا هیچ گاه نتوانست از حکومت کینه ، مجوّزی بگیرد تا کارهای دلنشینش را اجرا نماید ؛ چرا که آهنگ هایی را ساخته و ترانه هایی را خوانده بود که صدای اعتراض از آن ها برمیخاست و گوش حکومتداران اسلامی در برابر این صدا ، ناشنوا بود . او از کلاغ های قیل و قال پرست خوانده بود که یورش شان ، سال هاست که آسمان ایران را تیره کرده است . مرگ قو و خرچنگ های مردابی ، هر یک سخنی از دردهای ایران بودند و همین ترانه ها ، بسنده بود تا برای فعّالیّت ، مجوّز نگیرد .
حبیب محبّیان ، آرام گرفت و رفت ؛ هم چون هزاران اندیشمند ، هنرمند ، خواننده ، نویسنده ، پژوهشگر ، سخنران ، ورزش کار ، سیاست مدار و و و که در زیر سایه ی شوم دیکتاتوری های مذهبی و سیاسی یا کشته شدند یا گریزان از میهن شدند یا مجبور به گوشه گیری در خانه های شان .
آرامگاه حبیب در گورستان روستای نیاسته در شهرستان رامسر ، واقع شده است . آرامگاهش ، سنگ مرمرینی است که اطرافش را با پایه های فلزّی پوشانده اند و عکسی از او را بر بالای سنگ نهاده اند . یک درخت بید دیوانه بر آرامگاهش ، سایه گسترده است . حبیب ، بیست و یک خرداد 1395 ، آرام گرفت و بر سنگش ، مرد تنهای شب او ، نگاشته شد . در کنار آرامگاه و بر پای درخت بید دیوانه ، بنری از تصویر او با متن ترانه ی مرگ قو ، ایستاده است .
2 )) جنگل دالخانی
از روستای نیاسته تا جنگل دالخانی ، راهی نیست . این جنگل پرتراکم و زیبا در راه روستای جنّت رودبار ، قرار گرفته است . سال ها پیش که این راه را با ناصر عزیز به سوی ییلاق شان در جنّت رودبار میرفتیم ، هرگز با ژرفای این باره ، به این پدیده ی زیبای خداوندی ننگریسته بودم . شکوه جنگل دالخانی را همه ی مسافران ، گردشگران ، جنگل نوردان و آژانس های گردشگری شنیده اند و شهرستان رامسر به بودن چنین جنگلی در محدوده ی جغرافیایی خویش بر خود میبالد .
در بخشی از راه که میروید با آرامگاه و سازه ی یادبود کشته شدگانی ، رو به رو میشوید که در سال های ترور و بحران در پانزدهم خرداد 1361 در این جنگل با عناصر مسلّح مخالف حکومت ، درگیر شده و در همین جا ، کشته میشوند . به یاد این جوانان ، از این سازه ی یادبود نیز دیدن میکنیم و عکس برمیداریم . نام های این کشته شدگان ، عبارتند از :
1 )) شمس الله فرجی الموتی
2 )) قنبر اشکور چورتی
3 )) محمّدرضا محدّث دیلمی
4 )) نقی امین یاوری
5 )) حکمت آقایی لبو
6 )) پرویز پیر چورتی
7 )) توکّل امینی نیا
این جنگل و راه زیبای آن ، پر است از کلبه های اقامتی و کافه و رستوران هایی که در نمایی زیبا از جنگل ، برپا شده اند . در یکی از این کافه های چوبی ، مینشینیم و چای و نبات را در هوای دلچسب جنگل ، نوش جان میکنیم .
و اینک ، نوبت میرسد به بخش روستاگردی این سفر دلچسب . سفری که تا کنون دو بخش آرامگاه گردی و طبیعت گردی اش ، خوشایندی هزار چندانی برای ما داشته است . مقصد روستاگردی مان ، روستای کوهستان است . راه درازی را در پیش داریم ف از رامسر ، باید به سمت بهشهر برویم . روستای کوهستان در 5 کیلومتری باختر بهشهر است . از شهر بهشهر ، خاطرات خوبی دارم . برای نخستین بار در سال 93 و در سفر استان مازندران بود که به این شهر آمدم تا از مجموعه ی کاخ های شاه عبّاسی آن ، دیدم بکنم ؛ به هم راهی راهنمای خوب گردشگری ، آقای حرّ منصوری عبدالمالکی .
در راه از رامسر تا بهشهر از شهرهای زیادی میگذریم . ناهار را هم در راه میخوریم تا به روستای کوهستان میرسیم .
3 )) روستای کوهستان
به دنبال صحبت های پیشین و قول و قرارهایی که با یکی از بچه های روستای کوهستان از راه تلگرام گذاشته ام ، بنا بر این است که امشب را در کنار وی باشیم . آقای حمیدرضا معیّری ، مدیر کانال تلگرامی روستاست که بسیار مشتاقانه و با برخوردی خوب از ما ، پذیرایی میکند . هنگامی که به روستا میرسیم ، او در روستا نیست و تلفنی از من میخواهد که به بستنی فروشی یکی از اهالی به نام آقای باقری در خیابان اصلی روستا برویم تا بیاید . ما هم به آن جا رفته و با پذیرایی گرم صاحب بستنی فروشی ، رو به رو میشویم . در حال خوردن بستنی هستیم که آقای معیّری ، سر میرسد . پس از درود و احوال پرسی ، با فراخوانی او برای گشت در روستا ، آماده میشویم .
این روستا در فاصله ی کمی با روستای آسیابسر ، واقع شده است و تنها یک خیابان ، آن ها را از یک دیگر ، جدا میکند . البتّه کوهستان ، بیش تر حالت یک شهرک را به خود گرفته و با توجّه به نزدیکی اش به بهشهر ، چهره ی روستایی خود را تا حدود بسیاری از دست داده است ؛ ولی هم چنان میتوان در جاهایی از آن ، نشانه های یک روستا را یافت .
این میدان ، جداکننده ی آسیابسر و کوهستان است .
در آغاز گردش به گورستان روستا میرویم . روز پنج شنبه است و گورستان ، بسیار شلوغ . سنگ گور کهن در این جا ، دیده نمیشود . همه ی گورها ، بازسازی شده و جدید هستند . در محوّطه ی گورستان ، یک برج تاریخی زیبا ، دیده میشود . این برج را آرامگاه دو تن از سادات بابلکانی به نام های امیرسیّد شمس الدّین ( کشته شده به سال 765 کوچی ماهی ) و سیّدامیر کمال الدّین ( درگذشته به سال 782 کوچی ماهی ) و هم پیوند به سده ی نهم کوچی ماهی میدانند . برج ، آجری و کنگره دار است .
یکی دیگر از دیدنی های روستای کوهستان ، خانه ی آخوندی است به نام کوهستانی که دارای بافتی قدیمی و دلنشین است . یک اتاق برای تدریس و دیدارهای همگانی در کنار اتاق هایی دیگر برای امور خصوصی و روزمرّه .
در نزدیکی خانه ی کوهستانی ، یک منار ، دیده میشود که از آن ، بالا میرویم . به گفته ی آقای معیّری ، این منار برای آگاهی دادن به مردم از اخبار مهم ، کاربرد داشته است و همینک نیز مورد بهره برداری قرار میگیرد . از پلّکانی تنگ و بلند به بالای منار میرویم تا بتوانیم از بافت روستا ، عکس بگیریم . بر روی گل دسته با کاشی کاری ، چنین نگاشته اند : گل دسته ی گذر حاجی قاسم کوهستانتی ؛ 1329؛ تعمیرکننده علی اصغر کوهستانی .
عکس از بالای گل دسته ، برداشته شده است .
برای شب نشینی و شنیدن سخنان آقای معیّری به خانه ی زیبای ایشان میرویم ؛ خانه ای که هنوز بافت روستایی را نگه داشته و رو به روی حسینیّه ی کوهستانی ، قرار گرفته است :
درِ اتاقی که شب را در آن جا ماندیم .
از آن جا که گفته میشود روستای کنونی در زمانه ی توس نوذر ( که او را از فرماندهان یزدگرد ساسانی و یا پسر کیکاووس میدانند ) ، ساخته شده ، نام کوهستان از ریشه ی توس = توسان = کوسان و کوهستان برگرفته شده است .
این روستا ، دارای چند محلّه ی نامدار است ؛ از جمله : برجه بن ( که همان منار قدیمی در آن محلّه است . ) ؛ میان محلّه ؛ آسیو پیش ؛ آسیاب سر و قبرستونی
حدود 2000 نفر ، جمعیّت روستا را تشکیل میدهند که عموماً به کارهای کشاورزی و باغداری ( مرکّبات ؛ انار ؛ برنج و گندم ) میپردازند .
آب روستا از دو منبع یعنی چشمه و رودخانه ی مهربان ، فراهم میشود .
روستا از پیش از انقلاب ، دارای برق بوده است و همینک گاز لوله کشی نیز دارد .
دهیار روستا ، آقای معصومی و شورا ، آقایان شیرآقایی ، رشید ، محمودی و بصیر و بانو یوسفی هستند .
روستا ، دارای مدرسه ، تکیه ، حسینیّه ، زینبیّه ، خانه ی بهداشت و مرکز مخابرات نیز هست و 26 نفر از ساکنین آن در جبهه ها و در روند انقلاب ، کشته شده اند که عکس های شان در کنار منار قدیمی ، نصب شده اند .
این جا ، دارای یک حوزه ی علمی نیز هست که با آقای معیّری بدان جا هم سر میزنیم . بافت حوزه ، قدیمی است و یکی از اتاق ها ، جایگاه درس خوانی هاشمی نژاد ، از آخوندهایی بوده که در روزهای پس از انقلاب اسلامی ، ترور شده است . این حوزه ، توسّط آخوند کوهستانی به سال 1311 ، ساخته شده است .
محدوده ی روستای کوهستان :
از جنوب = کوهستان البرز ؛ از شمال = زمین های روستای قره تپّه ؛ از خاور = روستای شهیدآباد و از باختر = روستای آسیاب سر
به دلیل کهن سال بودن دوره ی زندگی در این جا ، در اطراف روستا ، دژهایی را میتوان پس از پیاده روی هایی دراز به دید نشست که دژ دختر و دژ توس نوذر از جمله ی آن ها هستند .
خانواده های ساکن روستا ، عبارتند از : قاجار ؛ داوری ؛ محمودی ؛ حسینی و کوهستانی
نزدیک ترین پاسگاه نیروی انتظامی ، کلانتری 14 شهر رستمکلاست .
پس از خوردن شام ، خواب خوبی را در اتاق زیبای خانه ی آقای معیّری ، تجربه میکنیم و بامدادان نیز پس از خوردن ناشتایی به گشت در روستا میپردازیم . خانه های سنّتی که کاملاً به سبک ساخت مازندران هستند ، چشم ها را مینوازند . ایوان ها با تیرهای چوبی ؛ در و پنجره های خوش رنگ و دلنشین ؛ دیوارهای دو رنگ پیروزه ای و قهوه ای ؛ درختان پربار انار ؛
مسجد روستا ، کاملاً نوساز هست ؛ حتّی روی محراب قدیمی اش را با گچ ، اندود کرده اند .
روز بسیار خوبی را در کنار اهالی روستای کوهستان میگذرانیم ؛ روستایی که کم کم دارد به سمت شهر شدن ، گام برمیدارد .
بخش چهارم و پایانی سفر دو و نیم روزه به مازندران نیز طبیعت گردی است ؛ پیش به سوی آبشاری در نزدیکی آمل : آبشار سنگ درگاه .
4 )) آبشار سنگ درگاه
وارد راه هزار میشویم ؛ راهی که آمل را به تهران میرساند . اندکی که میرویم به یک راه شاخه ای در سمت راست برمیخوریم . این راه به سوی اسکومحلّه میرود . واردش میشویم . کمی پس تر با یک راه خاکی در سمت چپ ، رو به رو میشویم که وارد جنگل میشود . پیش از ورود به جنگل ، یک کیوسک نگهبانی است . 50 هزار ریال ورودی از شما میگیرد ( کارتخوان هم دارد ) و یک کیسه ی پلاستیکی زباله نیز به شما میدهد که اگر آن را برگردانید ، سی هزار ریال به شما ، پس میدهد . از نگهبانی تا آبشار ، 13 کیلومتر است که میتوان آن را با خودرو پیمود . راهیست زیبا ، خاکی و مناسب که از درون جنگلی انباشته میگذرد . بهترین کار برای رسیدن درست به آبشار ، این است که تابلوهای راهنمای سنگ درگاه را پی بگیرید ؛ به جز تابلویی که شما را به یک راه شاخه ای که کاملا از راه اصلی ، جدا میشود و بر روی آن ، نوشته است : (( سنگ درگاه : 500 متر )) . این تابلو ، شما را به روستای سنگ درگاه ، رهنمون میرساند . در این تقاطع ، راه مستقیم را بروید تا به پارکینگ خودروها برسید و پس از ده دقیقه پیاده روی سبک ، خود را به آبشار برسانید . هم چنین در پایان راه از یک در فلزّی نیز باید بگذرید ؛ دری که در کناره ی سمت راستش ، یک منطقه ی نظامی ، دیده میشود .
بخشی از راه جنگلی به سوی آبشار
آبشار سنگ درگاه ، آبشار پرآب ، زیبا و دلنشینی است که به دنبال ریزش خروشان آبش ، یک چاله ی بزرگ آب در پایین آن ، تشکیل شده است .