پنج‌شنبه 9 فروردین 1403
خانه / استان ها / خوزستان / قدمگاه امام زمان

قدمگاه امام زمان

امروز میخوام برم شوشتر . توی مسجد سلیمان ، نیسانی رو میبینم که این جمله ی زیبا روش نوشته شده :

  دلم ، گنجینه ی غم های دنیاست .

در ساعت 49 : 8 و کیلومتر 55722 از مسجد سلیمان به سوی شوشتر ، بیرون میروم و در ساعت 22 : 9 و کیلومتر 55769 به شوشتر میرسم .

نخستین میدان را در شوشتر به سمت راست ؛ میدان دوم را نیز به سمت راست و میدان سوم را مستقیم میروم تا در ساعت 36 : 9 و کیلومتر 55775 به قدمگاه پیشوای زمان میرسم .

این قدمگاه ، دارای ساختمانی آراسته و زیباست که در محوّطه ای بزرگ ، ساخته شده و همانندی بسیار به جمکران دارد . پس از نگه داشتن خودرو در محوّطه ی ویژه ی خودروها از پلّکان بالا رفته تا به ساختمان اصلی برسم . ساختمان آراسته از یک گنبد و دو مناره ی آراسته ، تشکیل شده است . از در بزرگ چوبی ، وارد میشوم . وارد اتاقی که ضریح زیبایی در سمت راستم ، قرار دارد که درون آن ، یک سنگ مرمر ، دیده میشود که کتابی بر روی آن ، قرار گرفته است . هم چنین پول های بسیاری درون ضریح هستند که حتماً جنبه ی نذر دارند . کتابی که درون ضریح ، دیده میشود ، دارای پوشینه ی سبز رنگی است که دو گلدان بزرگ هم در دو سوی آن هستند .

قدمگاه امام زمان

  پیشینه ی تاریخی جایگاه مبارک حضرت صاحب الزّمان شوشتر :

قدمگاه یا جایگاه حضرت صاحب الزّمان در بخش شمال شهرستان شوشتر و تقریباً بیش از یک کیلومتر با شهر ، فاصله دارد و در سال 991 ماهی ، کسی به نام درویش کریم در این جا ، خدمت امام زمان رسیدند و قدمگاه حضرت صاحب الزّمان را ساختند . جایگاه حضرت صاحب الزّمان ، زیارتگاه آراسته و باصفا با داشتن روحانیّت ویژه ای ، ایجاد شده و سازه ی این جایگاه والا و روحانی بر پایه ی اظهارات پیشینیان ، آگاهان و دینداران بدین قرار است :

در حدود بیش از 4 سده ی پیش ، گروهی از مؤمنین ، معتقدین و نیکان شوشتر با اعتقاد بر این که هرگاه ، کسی ، 40 روز یا 40 هفته ی پی در پی ، نماز امام زمان را به جا بیاورد و یا به سخن نامدار ، چله بگیرد ، خدمت امام زمان خواهد رسید ؛ بنابراین گروه مزبور ، هر سه شنبه بدین منظور برای انجام دعا و نیایش به درگاه ذات یگانگی در این جا که جایگاه صاحب الزّمان ، قرار دارد ، میرفتند . یکی از تپه های آن جا را برای خود در نظر میگرفتند و مشغول پرستش میشدند و پس از انجام کارها به شهر برمیگشتند و هر روز هر یک از آن ها ، ناهار اندکی را همراه خود میبرد . یک روز ، هنگام خوردن ناهار که دستمال های خود را پهن نموده و مشغول خوردن غذا شده بودند در آن هنگام ، دیدند کسی با لباس ساده ، نزدیک آن ها ، ایستاده است ، گمان کردند که رهگذری تهی دست و یا گداییست که برای این که به او ، کمکی بکنند و یا خوراکی به او بدهند ، آن جا آمده و ایستاده ؛ به او ، تعارف کردند . پاسخ داد ، نشست و با آنان از خوراک شان خورد . پس از خوردن ، آن کس برخاست که برود . به آن ها ، رو نمود و فرمود : شما ، مرا فراخواندید و من پاسخ دادم . همینک من هم شما را فرامیخوانم که همه ی شما ، فردا برای ناهار در همین جا ، مهمان من باشید . من ، فردا همین هنگام ، چشم به راه شما هستم . آن ها با خود اندیشیدند که مبادا آن کس چون از خوراک آن ها خورده در محظور واقع شده و در عین حال که از توان پذیرایی از آن ها برنمیآید ، آن ها را به خوراک ، فراخوانده است . بنابراین در پاسخ ، دودل بودند ؛ امّا پاسخ دادند . سپس با خود گفتند که فردا میآییم ، اگر خبری بود فبها وگرنه برمیگردیم . بامداد روز پسین از شهر به مقصد همان جا ، حرکت نمودند . هنگامی که به گردنه ی الله اکبر که مشرف بر آن صحرا و تپه هاست ، رسیدند و نگاه شان به آن جا افتاد در آن جا ، چادرها و سراپرده های شاهانه دیدند . از روی شگفتی گفتند : الله اکبر . رفتند و وارد شدند . دیدند همان کس بزرگوار هم در زیر همان سراپرده ، تشریف دارند . وارد شدند ، نشستند . هنگام خوردن ناهار ، آن بزرگوار ، صدا زد : ناهار بیاورید ! بی درنگ چند تن پیش خدمت آمدند ، سفره پهن کردند ، خوراک آوردند و این گونه به نظر آن گروه رسید که گویا خوراک ها و چیزها را از درون درّه ی واقع در پشت آن تپه میآورند . خوراکی هایی خوب بودند و متناسب با آن سراپرده ی شاهانه . پس از خوردن برخاسته ، خدانگهداری نموده و به سوی شهر ، حرکت کردند . رسیدند به همان تپّه ی الله اکبر . آن گاه به خود آمدند . با یک دیگر که در آن بیابان ، آن همه دستگاه پادشاهی ، چادرهای آراسته ، فرش های نیکو و خوراک های بسیار خوب ، چگونه و از کجا به دست آمده و چه کسی ، چنین توانی دارد ؟ دریافتند که قضیّه ، یک کار پنهانی بوده ، به پشت سر خود ، نگاه کردند . هیچ آثاری از آن چیزها ندیدند . کم کم این قضیّه را که برای مردم ، بازگو میکردند ، میان مردم شهر ، پخش شد ؛ بنابراین مردم شهر ، آن جا را جای تیمّن ، تبرّک و پرستش برای خود ، قرار دادند . پس از مدّتی ، کسانی از اهل نیکی در آن جایگاه ، ساختمانی ساختند و پس تر کم کم گسترش بیش تری پیدا کرد . تاریخ سازه ی نخستین جایگاه ، توسّط درویش کریم نامی با سروده ای بدین مضمون آمده است :

در عهد صفی پادشاه عالمیان         کز نور غیاثش ، صفا یافت جهان

گردید ز فیض فضل معبود تمام         این بقعه که میدهد ز فردوس نشان

درویش کریم را خدا داد کرم            بنیاد نهاد و ساختش آبادان

تاریخ بنایش به نهان مجرم گفت        از مهدی صاحب الزّمان خواه عیان

گوشه ی سمت چپ ضریح ، آرامگاه حاج شیخ جعفر شوشتری که یک سنگ گور بسیار کهن است ، قرار دارد . دور تا دور ساختمان اصلی آرامگاه ، پایگاه فرهنگی ، پایگاه امر به معروف و نهی از منکر و آرامگاه های خانوادگی ، واقع شده اند .

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

روستای خشکنات بالا

روستای خشکنات بالا

روستای خشکنات بالا از مجموعه روستاهای دورافتاده و کم تر شناخته شده ی استان قزوین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.