غار عبّاس آباد
19 مهر 1392
گردشگران : علی رضا هاشمی ، کتایون حاج میزراخانی ، امیرحسین قدیری ، زینب هاشمی ، رسول علیخانی ، سارا قلعه ، امیرحسین هاشمی ، مهدی یوسفی ، زهرا مدی پور فرّخی فرد و مرجان چگینی
کتایون ، من و زینب ؛ دهانه ی غار
در ساعت 58 : 8 و کیلومتر 61 به سمت شهر آبگرم در جنوب کاسپین به راه می افتیم . از شهرهای اقبالیّه ، تاکستان و خرّم دشت و روستاهای قلعه شهدا و چهل چشمه میگذریم تا آن که در ساعت 10 و کیلومتر 147 به شهر آبگرم میرسیم . دو شب پیش تر از طریق اینترنت با یکی از بچه های شهر آبگرم ، ارتباط برقرار کرده بودم تا بتواند راهنمای ما در رسیدن به غار باشد . هنگامی که به آبگرم میرسیم با آقای مهدی حسنی ، تماس میگیرم و او از ما میخواهد که در کنار مسجد جامع ، منتظر او باشیم تا بیاید . پس از حدود 5 دقیقه ، آقای حسنی به همراه دو نفر از دوستان خود ، آقایان عطا و رضا ، به ما میپیوندند . من در همان نگاه نخست ، متوجّه میشوم که با آدم های بسیارخوبی ، طرف هستیم ؛ امری که بعدتر و در طول همین سفر بر من ، اثبات شد . ساعت ، 30 : 10 است که پیاده روی مان به سمت غار ، آغاز میشود . راه غار از پشت پمپ بنزین شهر آبگرم است که به کوهی که دقیقاً و با فاصله ای 600 متری در پشت پمپ بنزین ، واقع شده است ، منتهی میشود .
بچه ها در نمایی از کوه غار
در راه از کنار پایه های یک پل کهن که به گفته ی آقامهدی ، روس ها ، آن را در هنگامه ی جنگ جهانی دوم بر روی خررود ، ساخته بودند نیز میگذریم .
پایه های پل کهن
از میان کشتزارها و درختزارهای زیبایی ، رد میشویم تا در پایان در ساعت 33 : 11 به پای دهانه ی نخست غار میرسیم . باید کمی از ارتفاع ، بالا برویم : چیزی در حدود 500 متر . اینک در کنار دهانه ی غار هستیم . دهانه ی غار ، تقریباً گشاد است . پس از مجهّزکردن خودمان به چراغ های قوّه ، کفش و لباس مناسب ،کوله ها و باتون ، وارد دهانه میشویم . پس از گذر از دهانه به یک راه باریک میرسیم و سپس یک چاه در حدود 2 متر .
کتایون در همان ابتدای مسیر ، جنازه ی یک خفّاش را میبیند .
به آرامی و البتّه برای برخی بچه ها به سختی از چاه ، پایین میرویم . پس از رد کردن این چاه به محوّطه ی وسیع تری میرسیم که پس از عبور از یک راه خطرناک که در کناره ی آن یک چاه ژرف هست به سالن گسترده ی پسین میرسیم .
من و بچه ها در غار
در این سالن است که با پرواز خفّاش های فراوان کوچک و بزرگ ، رو به رو میشویم . از روی فضله ی خفّاش ها که بر روی یک دیگر در طول سالیان ، تل انبار شده است ، میگذریم و با احتیاط به پایین تر میرویم . اینک ، زمان استراحت است . کمی مینشینیم ؛ چراغ ها را خاموش میکنیم ؛ آب مینوشیم ؛ استراحت میکنیم و سپس ، راه برگشت را پیش میگیریم . البتّه ، راه غار ، به سمت پایین تر ، ادامه دارد ولی به گفته ی بچه های راهنما ، از این پس ، مسیر ، خطرناک و لغزنده است .
بچه ها در غار
من در غار
غارهای عبّاس آباد در مجموع ، دارای سه دهانه ی ورودی هستند که بهترین و آسان ترین دهانه ی ورودی آن ها ، همین دهانه ای است که ما از آن ، وارد غار شدیم . حدود دو ساعت در غار میمانیم و پس از بیرون آمدن از غار برای صرف ناهار به چشمه ی آق بلاغ میرویم و ناهار را در شادی و تفریح در کنار بچه های دوست داشتنی شهر آبگرم که آقای اسدی نیز به آن ها ، افزوده شده است ، صرف میکنیم .
بچه ها پس از بیرون آمدن از غار
گوشه ای از شادی بچه ها
بچه ها سوار بر بولدوزور
بچه ها بر کاه های انبارشده
سلام عالی بود.
حرف نداره
درود
تعریف بسیاری از این سفر شنیدم هر چند که بچه ها گفتند به هیجان انگیزی سفر غار سفید آب نبود ولی این هم لطف خاص خودش را داشت و خوشحالم که بهتون خوش گذشت و جای من رو هم خالی کردید.
راستی علیرضا چرا توی غار کلاه نگذاشتی (توی عکسها دیدم)فکر کنم حواست نبوده هااااااا!
ضمنا” خدا رو شکر میکنم که اتفاق خاصی نیفتاد و این سفر به خوبی سپری شد.
چقدر این عکس شادی بچه ها باصفا بود
امیدوارم همیشه لبتون خندون باشه
سلام هم اسم منی ولی حیف طرفدار سی محمد خاتمی خائنی حیف خداحافظ
درود بر شما . من معمولاً اهانت ها رو سانسور میکنم ولی برای شما رو سانسور نکردم . شما به کسی که من ، بسیار دوستش دارم و بهش احترام میگذارم گفتید خائن و این اهانت ، آیینه ی تمام نمای خود شماست که از دهان تان تراوش کرده است . جاوید باشید .
پدیده زشتی که تو این عکسها دیده میشه نوشتن یادگاری روی در و دیواره. من نمیدونم کی این عادت زشت میخواد از سر ما ایرانیها بیفته
دوستای گلم خیلی عکساتون خوبه
حرف نداشت یه روزه خوب دیگه با برو بچه ها دوره هم.
سلام
یادش بخیر
چند سال از اون موقه گذشته انگار همین دیروز بود
با این پست خیلی حال کردم
بازم به شهر ما بیایین مشتاق دیدار
درود آقا رضای عزیز ؛ یکی از خوبی های سفر ، اینه که با دوستان بسیار خوب و نازنینی ، آشنا میشی . شما از بهترین دوستان من در شهر آب گرم هستی . این کرونای لعنتی ، من رو بسیار بسیار کم سفر کرده ولی مطمئن باش اگر زنده بمونم ، پس از بهبودی اوضاع میام پیش تون .