شنبه 12 آبان 1403
خانه / آبشارها / آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آقا کیوان و آقای عنایت در راه برگشت از آبشار

طالقان ، یکی از رازآلودترین و زیباترین سرزمین هایی است که در سرتاسر ایران تا کنون دیده ام ؛ همیشه حسّ خوبی بدان داشته ام . خوش بختانه این منطقه ی زیبا به شهر ما ، قزوین ، بسیار نزدیک است و ما ، فاصله ی قزوین تا روستای حسنجون و سپس سیّدآباد را در حدود یک ساعت و نیم میپیماییم . از قزوین تا سه راهی طالقان از سمت آزادراه تهران : حدود 50 کیلومتر ؛ از سه راهی تا شهرک طالقان : حدود 43 کیلومتر و از شهرک طالقان تا روستای سیّدآباد : حدود 3 کیلومتر .

آبشار سپید آب

در راه برگشت از آبشار

از پیش با دهیار بزرگوار روستای حسنجون که شماره ی وی را از یکی از دوستانم ، پوریا صادقیان ، گرفته بودم به نام آقای محمّد یزدانی ، هماهنگ کرده ام . پس از رسیدن به طالقان و خرید ملزومات موردنیاز برای سفر فردا با ایشان ، تماس میگیرم . از بخت خوب ما ، ایشان هم در طالقان هستند . هم دیگر را میبینیم و از دیدن دهیار جوان روستا ، بسیار خشنود میشویم . وی ، ما را تا روستای سیّدآباد ، راهنمایی کرده و در آن جا نیز با آقای کیوان قاضی از اهالی روستا که راهنمای فردای ما به سمت آبشار است ، دیدار میکنیم . آقای قاضی ، سوار بر خودروی ما ، به سمت افامتگاه ، رهنمون مان میشود . یک اقامتگاه خوب و شیک با بهای یک میلیون و سی سد هزار ریال . این جا هم برای آقایی است به نام قاضی از فرهنگیان بازنشسته . شب ، هوا ، حسابی بارانی میشود . در حیاط ، آتش میافروزیم و با خوردن سیب زمینی پخته شده در آتش ، انرژی و گرما میگیریم . شب خوبی را در زیر باران و با صحبت با دوستان میگذرانیم .

آبشار سپید آب

محمّد و من در اقامتگاه

آبشار سپید آب

من و محمّد در اقامتگاه

آبشار سپید آب

حسن ، پویا و من در اقامتگاه

امروز ، آدینه ساعت 5 از خواب برمیخیزیم . خود را آماده میکنیم تا با رسیدن آقای قاضی به سوی آبشار برویم . آقای قاضی به هم راه مادیانش و سه سگ باوفا و نازنینش به نام های جیکو ، مارشال و طوفان میآید و ساعت 7 و نیم ، حرکت خود را آغاز میکنیم . همین که از بافت زیبای روستایی سیّدآباد ، بیرون میرویم با یک تابلوی نقّاشی خداوندی ، رو به رو میشویم که نقّاش چیره دست آن ، با رنگ های طبیعی پاییزی ( سرخ ، زرد و سبز ) ، آن را به تصویر کشیده است . بیش تر راه مان از کنار رودخانه ی پرآب و سرد طالقان رود میگذرد ؛ جایی که صدای آب ، آهنگ زیبای طبیعت را مینوازد و ما ، پای بر برگ های پاییزی با صدای خش خش ، هم راهی اش میکنیم . آسمان زیبا هم در این جا به کمک مان میآید و در ساخت این سمفونی گوش نواز به یاری مان میشتاید . در این پیمایش راه ، هیچ خستگی ای به سراغ مان نمیآید ؛ چرا که مگر میشود در این همه زیبایی طبیعی ، احساس خستگی کرد ؟

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

پویا ، حسن و محمّد در راه

برای خوردن کمی خوراکی و نوشیدن مایعات در کنار کلبه ای دنج مینشینیم . نکته ی جالب ، این که به محض نشستن ما ، سگ های آقا کیوان هم بر روی زمین خیس از باران دیشب ، لم میدهند و چشم بر هم میگذارند تا استراحت نمایند . پس از به دست آوردن انرژی ، راه را پی میگیریم تا به یک سه راهی میرسیم . راه سمت راست که یک پل چوبی هم بر روی رودخانه ، بسته شده به سمت ستیغ شاه البرز میرود . ما ، راه مستقیم را پی میگیریم تا کم کم به مکان آبشار ، نزدیک میشویم . برای رسیدن به آبشار ، باید به سمت چپ برویم که آب اندکی در رودخانه ی این سمت ، روان است . آقا کیوان ، مادیان را به درختی میبندد و ما با برداشتن وسایل و کوله های مان از لا به لای درخت ها و گیاه ها ، گذر کرده و پس از پیمودن راهی دشوار و سربالایی به بالای آبشار میرسیم . البتّه آب آبشار در این فصل از سال ، کم است ولی با وجود این امر ، زیبایی خودش را نگه داشته است . این آبشار از آبشارهای روزمینی است که دارای شیب ملایمی میباشد.به دلیل نامناسب بودن محیط اطراف آبشار ، آن چنان نمیتوان بدان، نزدیک شد .

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

آبشار سپید آب

نماهایی از آبشار

آبشار را که میبینیم به جایی هموار میرویم تا در کنار یک دیگر و به ویژه در کنار بازیگوشی های سگ های باحال آقای قاضی ، ناهار را بخوریم .

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

باز هم آذربایجان ، مرا میخواند

باز هم آذربایجان ، مرا میخواند

باز هم آذربایجان ، مرا میخواند … باز هم آذربایجان ، مرا میخواند و حتمن …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.