رودی و سنگ نوشته ای
آذربایجان ؛ آذرآبادگان یا آتروپاتکان . هر چه بنامیمش ، فرقی نمیکند . سرزمینی است پر از عشق ، شور و شعور . زیباست و دیدنی . بارها به این منطقه رفته ام ؛ ولی هر بار ، سخن تازه ای برای گفتن داشته است و یقینن باز هم خواهد داشت .
این بار به نزدیکی های میانه میرویم . میانه ، شهرستانی است که داریوش اقبالی عزیز ، خواننده ی شور و اعتراض در یکی از روستاهای آن به نام گوندوغدی ، زاییده شده و زندگی کرده است . در نزدیکی شهر میانه ، شهر کوچکی است به نام آچاچی که در نزدیکی اش ، دو رود پرآب و بزرگ به نام های قزل اوزن و شهرچای ، روان هستند .
شهرچای در این جا به قزل اوزن میریزد . از آچاچی ، حدود سه کیلومتر به سمت میانه میرویم و با پلی که از روی رودخانه ی شهرچای میگذرد ، رو به رو میشویم . خودرو را در کنار پل ، نگه داشته و به رودنوردی میپردازیم .
البته در برخی جاها ، اصلن نمیتوان به درون آب رفت ؛ چرا که هم ژرف است و هم به دنبال بارش های چندروزه ، دچار گل آلودگی شده است . بسیاری از جاها را در کنار رودخانه ، گام برمیداریم و از صدای زیبای آب و یا به گفته ی سهراب سپهری از صدای پایش ، بهره ها میگیریم . نگاره های خوبی هم برمیداریم .
کمی از آب رودخانه نیز برای یادگاری برمیداریم . لازم به یادآوری است که برای نخستین بار ، این رود را در نخستین سفر استانی ام به آذربایجان باختری در سمت راهِ بند ، دیده بودم . در آن جا ، آب بندی را بر روی رود بسته اند تا آبش را به مصارف آشامیدن و کشاورزی برسانند .
اندکی را در کنار رود میخوابم .
با هماهنگی یکی از دوستان خوب ، بانو شورانگیز رزاقی که خود از سفرمندان است ، امشب را در خانه ی یک خانواده ی بسیار دوست داشتنی میمانیم ؛ آقا ناصر راعی ، دو دختر نازش و بانوی مهمان نوازش . شب بسیار خوبی را با این خانواده ی شاداب میگذرانیم و پس از خوردن شام به خواب میرویم .
بامدادان نیز پس از خوردن ناشتایی و به خدا سپردن این خانواده ی نازنین به سمت سراب میرویم .
من و ریحانه ی راعی
از آچاچی تا سراب ، راهی دراز را در پیش داریم . حدود سه ساعت . به سراب که میرسیم به سمت روستای رازلیق میرویم و از روستای رازلیق نیز در راهی خاکی به سوی روستای دیزهج سفیا . این منطقه ، پر از سبزه ، آب و درخت است . به دیزهج سفیا میرسیم و راه سنگ نوشته را از یکی از اهالی میپرسیم .
او ، راه را نشان مان میدهد و تا بخشی از آن را نیز به هم راه مان میآید . از دیزهج سفیا تا پای سنگ نوشته ، حدود 40 دقیقه پیاده روی سبک در راهی پاکوب و کاملن مشخص است .
البته بهتر است با راهنما یا یکی از روستایی ها ، این راه را بروید تا بسیار آسان تر و زودتر ، سنگ نوشته را بیابید ولی اگر خودتان به تنهایی نیز بروید ، میتوانید با کمی ریزبینی و جست و جو ، سنگ نوشته را بیابید .
این اثر تاریخی زیبا بر روی سینه ی صخره ای حدودن 12 متری ، قرار گرفته که برای نزدیک شدن بدان باید از پلکانی سنگی ، بالا رفت و اگر بخواهید کاملن بدان ، نزدیک شوید ، باید کمی خطر کرده و از صخره ، بالا بروید تا به نزدیکی سنگ نوشته برسید .
شوربختانه چیز زیادی از سنگ نوشته ، آشکار نیست ؛ چرا که گذشت زمان ، تابش آفتاب و بارش های سخت ، آثار ویرانگری داشته اند . سمت راست سنگ نوشته را با گچ ، اندود کرده اند ؛ به گفته ی همان آقایی که راه را نشان مان داد ، چون قصد دزدیدن این سنگ نوشته بوده است ، چنین کاری را انجام داده اند .
هم سفرم ، آقای عنایت
سنگ نوشته بر فراز این دره ، جای خوش کرده است .
پایان سفری با عنوان (( رودی و سنگ نوشته ای ))