روستای تمین
از گُشت و اهالیش ، خدانگهداری میکنم و میرم به سوی روستای تمین . دیگه کم کم دارم وارد بخش سیستان میشم . اگرچه هنوز اندکی مونده .
در روستای تمین با هم کاری و هماهنگی آقای کُرد که مسوول خانه ی بهداشت سنگان هست ، با عبدالستار کُرد ، آشنا میشم ؛ جوونی ۱۸ ساله اهل تمین که بنا بر اینه که امروز و فردا رو با ایشون و خونوادش بگذرونم .
عبدالستار رو که میبینم در آغاز به خونه شون میریم و با پدرش ، آشنا میشم ؛ پیرمردی هشتاد ساله و بسیار بسیار مهربون با چهره و پوششی بلوچی .
پس از بازدید از گورستان هفتادملا برمیگردیم به تمین . دیگه شب شده . به خونه ی عبدالستار میریم . پدر مهربونش ، منتظر منه ؛ واقعن یه بلوچ نازنین و مهربون هست . صحبت کردن باهاش سخته ؛ چون زبانشو خیلی خوب نمیفهمم ولی گرمای وجودش و انرژی ای که بهم میده واسم کفایت میکنه .
دو نفر مهمون بلوچ دیگه هم دارن . شام رو که مرغ هست ، میخوریم و میخوابیم .
روز بیست و هشتم پس از خوردن ناشتایی با پدر مهربون عبدالستار میریم برای روستاگردی توی تمین . از کوچه باغ های پاییزی و زیبای تمین میگذریم و به آبشار کوچولویی میرسیم به نام آبشار موسا . اهالی میگن موسای پیامبر ، عصاشو توی رود ناشی از این آبشار زده . داستان قشنگیه .
تمین ، روستای بزرگیه و یه روستای هدف گردشگری که از سه بخش تمین بالا ، تمین پایین و تمین میانی ، تشکیل شده . تمین ، روستایی هست که کوهنوردا برای رفتن به کوه زیبای تفتان ، باید به این روستا بیان و عمومن یک شب رو در این جا میمونن .
یکی از راه های درآمد مردم روستای تمین ، راهنمایی کوهنوردا برای رسیدن به ستیغ تفتانه . حقّا که گردشگری میتونه خیلی سودبخش و درآمدزا باشه .
در بخش کوچیکی از تمین میتونید معماری صخره ای رو هم ببینید . چند تا خونه ی متروکه که توی صخره ها ، کنده شدن و دیدنی و زیبا هستن . تمین ، بسیج ، حراست و ایست بازرسی هم داره . در کل روستای بزرگیه ؛ برای ناهار هم به خونه ی عبدالستار برمیگردیم . البته دیگه خود عبدالستار نیست و رفته سر کار .
پس از ناهار ، پدر مهربون خونواده ی کُرد رو به خدا میسپارم و به سوی زاهدان ، رهسپار میشم .