غار نمکی گرمسار
پس از این کوه با ویز میرم به سمت کان های نمکی گرمسار ؛ ولی نادرست است و شخصی هستند ؛ سپس میرم به سمت غار نمکی گرمسار ؛ دیرهنگام میرسم و با نگهبان ، آقای پورمحمّد مهدوی نودهی ، قرار بر این میشود که شب را در اتاقک نگهبانی بمانم .
در کل شب ترسناکی رو میگذرونم و شاید روی هم رفته 4 ساعت میخوابم ؛ گاهی هم که به خواب ژرفی فرو میرم با صدای ناگهانی پارس سگ ، بیدار میشم و گاهی هم از روی ترس از خواب میپرم و از همه ی پنجره های اتاقک ، بیرون رو نگاه میکنم ؛ اگرچه تجربه ی چندین بار تنها خوابیدن در جاهای بزرگ رو دارم ولی این بار ، کاملن به دور از هر گونه سکونتی و هر انسانی تا کیلومترها هستم .
21 آذر 1398
ساعت 6 از خواب پامیشم و پس از راست و ریست کردن اتاق و مرنّب کردن وسایل با ماشینم میرم پای دهانه ی غارها .
80 تومن به آقای پورمحمّد مهدوی نودهی ، نگهبان میدم . میام گرمسار