آرامگاه پیامبران
پس از این که از خواب بلند میشم و ناشتایی اندکی رو میخورم ، میرم به سوی راه دامغان . پس از پلیس راه سمنان ، دور میزنم و به سمت سمنان میرونم . اندکی پس تر ، یه راه شاخه ای در سمت راستم هست که به سوی ایستگاه فشار قوی برق میره . تابلوی آرامگاه پیامبران رو هم در آغاز این راه ، نصب کردن ؛ میرم توی این راه و سپس یک راه در سمت راستم . وارد اون راه میشم ؛ همه ی این راه ها با تابلو ، مشخّص شدن . راهی دراز هست و چند کیلومتری هم خاکی داره .
اون قدر راه رو میرم تا به محوّطه ی آرامگاه میرسم . کمی بالاتر که میرم با برفی نشسته بر راه ، رو به رو میشم ؛ احساس خطر میکنم و حسّ این که نمیشه با ماشین ، بالاتر رفت . در نتیجه ماشینو پیش اتاقک نگهبانی میذارم که یه کارگر افغانی توشه و بار و بنه ای برمیدارم و به سوی آرامگاه میرم که حدود دو کیلومتر باهاش ، فاصله دارم . راه ، سربالایی هست و بیش تر جاهاش با برف و یخ ، پوشیده شده . 40 دقیقه ی دیگه میرسم به آرامگاه سام و لام پیامبر .
از خدا ، پنهان نیست ؛ از شما ، چه پنهان ؟ هنگامی که داشتم راه برفی رو بالا میاومدم ، کمی ترسیدم ؛ از خطر ناگهانی و احتمالی یورش سگ های گرسنه در اون سرما و یا خطر تهاجم انسان های خطرآفرین ولی سپاس خدای را که مشکلی ، پیش نیومد و به آرامگاه رسیدم ؛ آرامگاه ، نوساز و بازسازی شده هست .