چهارمحال گردی
ده سال پیش در چنین روزهایی به همین جا ، آمده بودم ؛ با شور و شوقی وصف ناشدنی ؛ به روستایی که شناخت کم تری نسبت به آن در میان مردم سرزمینم ، وجود داشت . روستای سرآقاسید در شهرستان کوه رنگ و در استان چهارمحال و بختیاری ، یکی از زیباترین و خوش نگاره ترین روستاهای ایران است .
ده سال پیش با نیسان و در هوائی بارانی و با زمینی لغزنده و هشدارآمیز به این روستا ، سری زده بودیم ؛ این بار هم آمدیم . راه ، همان بود و خرابی هایش ، همان ؛ در برابر ، مهر مردمانش هم همان بود : پایدار ، استوار و ستودنی .
پس از انجام هماهنگی های لازم با آقای حجت دادور از راه شبکه های مجازی و تلفن ، در شهر پارسان با او ، قرار دیدار میگذاریم . دیشب را در ساوه خوابیدیم . آقای دادور ، اقامتگاهی را برای مان ، فراهم کرده است . ناهار را در چلگرد میخوریم : کوبیده با دوغ محلی که بسیار خوش مزه و دلچسب است .
راه خاکی روستای سرآقاسید ، 31 کیلومتر است که میتوان آن را در حدود دو ساعت پیمود . اگرچه برای خودروهای سواری و غیرشاسی ، مناسب نیست ؛ ولی با کمی دقت و چیرگی ، میتوان به آسانی ، آن را رفت . در راه روستا ، میتوان از غار یخی چما و دیگر دیدگاه های طبیعی و زیبا ، نگاره برداری و دیدن کرد .
دیواره های کلفت برف ، هنوز در کناره های راه ، خودنمایی میکنند . چشمه های چندی نیز از میان کوه ها و برف ها ، روان هستند که دارای آبی بسیار گوارا میباشند . به رودخانه ای میرسیم که ده سال پیش در کنارش ، عکس گرفته بودم ؛ اینک هم میگیرم و گذر زمان را در عکس ها میبینم .
این عکس برای ده سال پیش است : اردیبهشت1388
به سرآقاسید میرسیم ؛ همان زیبایی ده سال پیش را در خود ، نگه داشته است . با آقای دادور به اقامتگاه میرویم که دو کلاس از یک مدرسه است در کناره ی یک دره ی ژرف که به رودخانه ، پایان میگیرد . پس از کمی استراحت ، با آقای دادور به روستا میرویم تا هم بگردیم و هم عکس بگیریم .
از او درباره ی حیات قلی میپرسم ؛ همو که ده سال پیش ، میزبان مان بود : درگذشته و در گورستان روستا ، آرمیده است . یادش را گرامی میداریم . به همه ی کوچه پس کوچه ها و به چند خانه ی روستا ، سر میزنیم و از نماهای گوناگون ، عکس برمیداریم .
با یک گردشگر ایتالیایی نیز آشنا میشویم : آنجلیکا گئومبینی ؛ دختری 24 ساله که به تنهایی ، سفر میکند و حدود یک ماه هست که در ایران است .
آنجلیکا ، حجت و من
نمای پلکانی روستا ، به راستی زیباست . ماسوله ای میماند قشنگ تر و دلرباتر . با خانه هایی روی هم دیگر . سوغات های روستا ، عبارتند از : کرفس ، کشک ، تره ی کوهی ، عسل کوهی و قارچ . ساخته های دستی شان را چوقا ، شیردنگ ، قالیچه و چادر ، تشکیل میدهند . در جای جای روستا ، میتوان خانه های اجاره ای را پیدا کرد .
خوبی این روستا در برابر ماسوله ، این است که هنوز چهره ی سنتی و روستایی خود را نگاه داشته است . مردمانش با لباس های محلی در آن میچرخند و لهجه ی شیرین شان ، شنیدنی است .
برای شام به اتاق مان برمیگردیم : نان ورچالگی که عمه ی آقا حجت ، درستش کرده به هم راه آب قارچ که خوراکیست آمیخته از سبزیجات و قارچ کوهی : خوش مزه است .
نان ورچالگی و آب قارچ
بامداد آدینه نیز ناشتایی دلچسبی را میخوریم و با هم راهی آقا حجت و آنجلیکا به سوی چلگرد ، روانه میشویم .
در چلگرد ، سری به تونل زیبای کوه رنگ هم میزنیم .
در پارسان در خانه ی آقا حجت رفته و با لباس بختیاری هم عکس میگیریم .
در چلگرد ، آنجلیکا را به مقصد پارسان با تاکسی ، راهی کرده و خودمان به سوی تالاب چغاخور میرویم . این تالاب در نزدیکی شهرکرد و شلمزار ، قرار دارد و از آن جا که در پای کوه های پربرف ، واقع شده است ، بسیار زیباست . خودرو تا نزدیکی تالاب میرود .
آقای حجت دادور