بابا امان واسم یادآور خاطرات دوران نوجوونیه ? ؛ اون موقع ها که دماغم باد کرده بود ? و سیبیلام دراومده بود و خیلی بدقیافه بودم ? ( از اتاق فرمان میگن همینک هم بدقیافه ای داداش ) ؛ باشه . اکشالی نداره . ما دل مون گندس ❣️ .
آره اون موقع ها که با خونواده از راه بجنورد میرفتیم مشهد ???? ، همیشه یه توقّف کوتاه یا بلند توی بوستان بابا امان داشتیمان ( این جا قزوینی بودنمو با افتخار نشون دادما ? ) . حتّی ته مهای ذهنم یادآوریم میکنه که یه بار مادربزرگ خدابیامرزم از روی یکی از سکّوهای این جا خورد زمین ? ؛ یادش خوش ( وای نه یادش ناخوش ) .
گفته میشه بابا امان ، قدیمی ترین بوستان جنگلی کشوره ؛ چی بگم والّا ؟ ? شایدم هست . ورودی هر ماشین ? ، ۷ هزار تومنه ? . من چهار هزار تومن پیشم دارم ( کارتخونم نداره ) پشتمم یه زنجیر ماشین واستادن در خطّ یک سویه ?????? ؛ یعنی نگهبونه دیگه نمیتونست رام نده ?♂ . همون چار تومنو میگیره و میگه برو ? . میام توی بوستان . بوستانبزرگیه . یه ساختمون امامزاده داره که خیلی یتیمافتاده ? . توش سرده سرده و در حال بازسازیه گویا . عین بسیاری دیگه از امام زاده ها ، این خدابیامرز هم اسماعیله … یه بوستان پردیسانداره که گوزن ، مرال و آهو توش ول کردن ??? ( البتّه توی یه محوّطه ی بزرگن که دورشو حصار کشیدن ) . دستشویی های تر و تمیز ? ؛ رستوران ??? ؛ فروشگاه های موادّ خوراکی ??? ؛ پلیس ?♀ ؛ رودخونه و آبشار کوچولو هم داره .
با دیدن تابلوی متل ? ، میبینم با توجّه به ساعت که حدود سه هست ، بهترین کار ، اینه که امشب رو در باباامان بمونم . اسمشم که امانه ؛ پس امنیّت هم داره .
یه اتاق میگیرم . یارو اوّل میگه شبی هفتاد ولی پنجدقیقه بعد هشتاد تومن کارت میکشه . میگم چطو شد ؟ میگه آبشو کشیدن چلو شد ? …. ( یعنی ای وای حواسّم نشد ؛ هشتاد تومن بود ) هیچی دیگه . بی خیال ده تومنه شدم . رفتم اتاقه . ظاهر شیک و خوشگلی داره ولی امان از آدمای ظاهربین ? . بر خلاف ظاهرش اتاق خیلی بیخودیه … سطل دستشوییش که پره …. پره پر (نگید که بگمپر از چیا ) ?
تلویزیونش که اصلاً یه کانالم نمیگیره ? ( باور کنید حتّی به شبکه ی معارف هم راضیم ولی درییییغ ) ؛ نگو آنتش چند شب پیش به دنبال طوفان ? افتاده و اینام بی خیالش شدن .
حدود ساعت ۹ه که از توی دیوار و سقف ، سر و صدا میشنوم ? . خوب که گوش میدم میبینم صدای موشششششه ? ( با موشه دایان ، وزیر جنگ پیشین اسرائیل ، اشتباه نگیرینا ? ) ؛ وای موش ? . من از موش نمیترسما ، ولی آدم یه جوری میشه .
تازه کف اتاقش هم پر آشغال پاشغالای ریزه میزه هست ? . انقد چیزی رفت کف پام ? که دیگه کفش پوشیدم ? و توی اتاق با کفـــش راه رفتم ?♂ .
به هر حال از اون جایی که توی این جور موارد ، آدم بیغی هستم ، شب گرفتم روی تخت ، حسسسسابی خوابیدم ? ؛ آخه خیلی خسته بودم …. ?
باباامان ، امان از این متلت .