پس از یک سفر طولانی ولی دلچسب و پرانرژی در سه استان خراسان های شمالی ، رضوی و جنوبی ، از طبس زیبا ، راهی شیراز میشم . صبح که از طبس ، راه میفتم ، ناهار رو در یزد میخورم و از سمت ابرکوه و آباده ، شب هنگام به شیراز میرسم و طیّ قرار پیشین ، میرم پیش یکی از بهترین دوستانم به نام علی رضا رودیجانی که در دوره ی کارشناسی در دانشگاه خمینی قزوین با هم دیگه ، هم دانشگاهی بودیم .
شب رو پیش خونواده ی خوب رودیجانی میمونم و با دو دختر کوچیکش که بسیار دوست داشتنی و نازنین هستند ، بازی و شادی میکنم . فردا که علی رضا میره سر کار ، من ، راهی آرامگاه کوروش میشم . آرامگاه در شهر پاسارگاد ، قرار داره که حدود یک ساعت و نیم از شیراز ، دوره . وارد محوّطه ی آرامگاه که میشم ، صفا و سادگیش ، منو به خودش ، جلب میکنه ؛ نه زرق و برق آرامگاه های پیشوایان شیعه رو داره و نه بی هویّتی آرامگاه های بیش تر پیشوازادگان شیعه رو . ساده و صمیمی . نه نیازی رو برآورده میکنه و نه پولی رو میگیره به عنوان نذری . یک ساعت ، کنار آرامگاه میشینم و به خوانش و تماشای آرامگاه میپردازم .
به شیراز برمیگردم . با علی رضا در ساعات پس از نیم روز میریم به سمت یکی از دیدنی های شیراز به نام گهواره ی دید که بر فراز کوهی در ورودی شهر شیراز ، واقع شده . بیش از 200 پلّه رو به سمت بالای کوه میریم تا به گهواره ی دید برسیم . سازه ایست سنگی که بر چهار پایه ، بالا رفته و دارای گنبدی نیز هست . هیچ اثری در سازه ، دیده نمیشه . از اون جا که بر بلندای کوه ، قرار گرفته به احتمال قوی ، جایی بوده برای نگهبانی و دیده بانی بر شهر شیراز .
یک سری هم به ساندویچی اکبر آقا ، برادر علی رضا میزنیم ؛ من ، عاشق علی کوچولوی شیرازی هستم ؛ پسر اکبر آقا
ناهار رو در خونه ی برادر و برادرزاده ی علی رضا میخوریم ؛ خیلی باحالن