چشمه ی گلفشان پیرگل
۲۴م دی ماه ۱۳۹۵ هست که از چابهار ، باید برم به سمت شهر خاش ؛ یه راه طولانی ولی دوست داشتنی . به ویژه برای من که عاشق رانندگی در راه های پرفراز و نشیب ایران عزیز هستم . در آغاز به نیک شهر ، سپس به ایران شهر و پس از اون به شهر خاش میرسم . از شهر خاش ، باید برم به روستای گونیچ = روستایی پر از گَوَن ( پس وند ایچ در زبان بلوچی ، نشون دهنده ی بسیاری هست ؛ این جا ، روستایی هست که گیاه گَوَن در اون ، بسیار زیاده ) .
از پیش و با هماهنگی هایی که آقای دادکانی عزیز که از دوستان بانو دادی پور هستند با آقای یارمحمد بامری ، انجام دادن ، باید با ایشون ، تماس بگیرم تا با هم بریم به سوی یکی از بزرگ ترین چشمه های گلفشان سیستان و بلوچستان . در روستای گونیچ با آقای بامری ، تماس میگیرم و ایشون از من میخوان که خودمو به روستای کهندوک برسونم . پس میرم کهندوک و در اون جا ، آقای بامری رو میبینم . حسابی خسته و کوفته هستم .
به خونه ی آقای بامری میرم ؛ یه خونه ی آجری ساده ولی پر از مهر و صفا و برای ناهار ، یه املت ساده ولی دلچسب میزنم و پس از اون ، چای مینوشم تا خستگیم ، کم تر بشه . باید با خودروی شاسی بلند آقای بامری بریم برای دیدن چشمه = یه تویوتای زیبای ۲۷۰۰ سی سی . خدایی ماشین خیلی قشنگیه .
کمی خوراکی و لباس برمیداریم و سوار بر تویوتا میریم به سوی چشمه ها ؛ البته باز هم از یه راه ناهموار و پر از فراز و نشیب . پس از چهل دقیقه رانندگی و ده دقیقه پیاده روی سبک به چشمه ها میرسیم . وقتی به منطقه ی چشمه ها میرسیم با مناظر زیبایی ، رو به رو میشم ؛ تپه های سپید و اخرایی رنگ که باید از اونا ، بالا بریم تا چندین چشمه ی گلفشان رو ببینیم .
چشمه های گلفشانی که برخی شون با شدت و برخی شون با توان کم ، آمیزه ای از آب و گِل رو بیرون میزنن .
خیلی دوست دارم که شب رو در خونه ی گرم و باصفای آقای بامری بمونم . آخه وقتی هوای بیرون ، خیلی سوزناک و سرده ، این که بتونی توی خونه ی کوچولو و گرم یک روستایی بخوابی ، حال و هوای دیگه ای داره . پس وقتی که آقای بامری ازم میخواد که شب رو همون جا بمونم و وقتی خلوص این فراخونی رو حس میکنم ، بی درنگ میپذیرم که شب رو در خونه ی باصفاشون بمونم . آقای بامری ، دو تا پسر ناز داره که با لباس بلوچی ، خیلی تو دل برو و دوست داشتنی میشن .
شب خوبی رو توی روستای کهندوک میگذرونم تا ببینیم فردا ، چی پیش میاد .
پس از خواب خوب در همان خانه ای که دوستش دارم در روستای نازنین کهندوک و خوردن ناشتایی ، آقای بامری و خانواده اش رو به خدا سپرده و از سمت خاش و روستای گشت ، راهی شهر سراوان میشم تا با هماهنگی هایی که آقای دادکانی عزیز با بخشدار و رئیس میراث فرهنگی سراوان ، انجام دادن ، بتونم از دو دیدنی واقع در محدوده ی این شهر ، بازدید بکنم .