خیابان 30 تیر را به سمت خیابان جمهوری بازگشته و خیابان جمهوری را نیز به سمت پایین ، پی می پگیرم تا به میدان بزرگ ، زیبا و نامدار بهارستان برسم . آن چه در این میدان ، تداعی کننده ی خاطرات سال ها مبارزه ی مردم ایران برای دست یابی به گام های نخستین دموکراسی است ، ساختمان پرابهّت مجلس شورای مردمی است . در میانه ی میدان نیز تندیسی از مدرّس به یادگار برپا شده که دستان خشم آلودش به سمت ساختمان مجلس شورای مردمی ، نشانه رفته است .
+ نکته ی تکان دهنده ای که در راه خانه ی قوام تا میدان بهارستان ، بارها به چشمم می آید و با یادداشت آن در دفترچه ام ، به یادش می سپارم تا در سفرنامه ، یادش نمایم ، وضع اسفبار زنان دستفروشی است که در سرتاسر خیابان جمهوری ، هر وجدان بیداری را تکان می دهد . زنانی که در کلان شهر تهران با دست زدن به فروش اجناس گوناگون و گاه فروش گران بهاترین سرمایه ی خود ، یعنی جسم شان ، گذران زندگی می کنند . زنانی که بهترین گواه بر اثبات ناشایستگی و بی کفایتی سردمداران حکومت اسلامی در حلّ مشکلات اقتصادی مردم هستند . حکومتی که ادّعاهایش ، گوش فلک را کر کرده است .
امروز ، 5شنبه را به خوبی به پایان می رسانم . شب را در خانه ی یکی از دوستان گرامی ام ، محمّدرضا بامداد ، به بامدادان می رسانم .