دست یابی به دو کوه زیبا ، نامدار و افسانه ای سهند و سبلان از آرزوهای هر کوهنوردیست . من نیز از همان کوهنوردانم که بالارفتن از این دو ستیغ از آرزوهایم بوده است . ستیغ سبلان پرشکوه را در خرداد ماه 1392 ، گشودم و هم اینک نوبت به ستیغ افسانه ای سهند میرسد . میگویند نام سهند در کتاب دینی زرتشتیان ، اوستا ، به صورت اسنوند ، آورده شده است و یکی از جایگاه های پاک در نزد ایرانیان باستان بوده است . امروزه نیز گروهی از پیروان عقیده ی علی خدایی ( علی اللّهی ) روزهایی در پایان خردادماه را به فراز این ستیغ میروند و با دادن قربانی ، مراسم ویژه ی خود را در این جایگاه پاک به انجام میرسانند .
نمایی از ستیغ سهند
برای دسترسی به سهند ، دو روز را برنامه ریزی نمودم . 5 شنبه 11 اردیبهشت به قصد شهر زیبای تبریز ، راه افتادم تا ضمن دیدار دوست خوبم ، امیر علی محمّدی و خانواده ی نازنینش ، شب را به استراحت بپردازم . البتّه ، میتوان نرسیده به تبریز ، راه را به سمت مراغه ، کج کرد تا به پای کوه سهند رسید ؛ ولی چون من ، قصد دیدار با دوستم داشتم به تبریز رفتم . حدود ساعت بیست و سی دقیقه بود که به تبریز رسیدم . با دیدن دوست خوبم ، امیر ، بسیار خوش حال شدم . شام را مهمان او بودم و شب هم برای استراحت به خانه ی شان رفتم . فردا ، آدینه ، دوازدهم اردیبهشت ، سر ساعت 5 بامداد از خواب برخاستم و پس از خدانگهداری با امیر به سوی مراغه شتافتم . راه تبریز به مراغه از شهرهای زیادی میگذرد همانند ایلخچی ، بناب و … . پس از رسیدن به مراغه ، راه این شهر به سوی هشترود را پی میگیرم تا پس از حدود 8 کیلومتر به سه راهی روستای کُرده ده که راه اصلی کوهپیمایی سهند است ، میرسم . وارد این فرعی میشوم . چیزی که از همان آغاز راه ، دیده میشود ، زیبایی طبیعی و بهاری دلنشینی است که در دو سوی راه ، دیده میشود . رودخانه ی پرآبی در کناره ی چپ راه ، روان است . از روستاهای چندی میگذرم . نام یکی از این روستاها ، کرج آباد است ؛ این نام به نظرم ، جالب آمد و یک نگاره از تابلوی روستا برداشتم .
تا سرانجام در ساعت 8 بامداد به روستای زیبای کُرده ده رسیدم . کُرده ده از این سمت ، پایانی ترین روستای دامنه ی سهند است . در این روستا به دنبال کسی گشتم تا مرا تا دامنه ی کوه ببرد ؛ چون شنیده بودم که تا دامنه را باید با نیسان یا موتور رفت و از آن جا ، کوهپیمایی را آغازید . پس از پرس و جو ، به مغازه ی کوچکی رسیدم که صاحب آن ، یک پیرمرد خوش برخورد و خوش سخن بود . موضوع را با او ، مطرح کردم . او گفت تا آماده شوی ، موتور هم میآید . هنگامی که آماده شدم ، ناشتایی کمی را در مغازه ی حاجی خوردم و سپس با موتورسیکلت آقای داریوش همّتی که داماد همان حاجی بود به سمت دامنه ی سهند به راه افتادیم .
من ، داریوش و حاجی
راه ، سنگلاخ و دارای پستی ها و بلندی های بسیاری بود که آن را با موتور در حدود 45 دقیقه پیمودیم . در راه با آقا داریوش ، بسیار سخن گفتم و با هم دوست شدیم . داریوش به سهند میبالید و آن قدر از آن ، تعریف کرد که من هم به سهند بالیدم . سهند از فاصله ی دور هم بسیار زیباست . نگاره های چندی از سهند در فاصله ی دور برداشتم . تا آن که در ساعت 9 به پای سهند رسیدیم . چه زیباست سهند !
من و دورنمای سهند
با راهنمایی آقا داریوش ، راه بالاروی را می یابم ؛ راه پاکوب با برف سنگین ، پوشیده شده و چاره ای نیست جز آن که از کناره ی برف ها ، حرکت نمایم . از داریوش میخواهم که ساعت شانزده و سی دقیقه به دنبالم بیاید . او هم ، قول میدهد که بیاید و پس از سخنانی کوتاه درباره ی راه سهند ، با موتورش بازمیگردد . ساعت نه و ربع ، حرکتم را آغاز میکنم . پس از حدود نیم ساعت به چشمه ی پرآبی میرسم که با آب گوارای آن که از دل سهند زیبا ، بیرون میآمد ، دل و جانم را آرامش و صفا میدهم . راه را پی میگیرم تا آن که به جای سخت راه میرسم . شیب نه چندان تندی که برف ، بالارفتن از آن را سدچندان ، دشوار کرده است ؛ آن هم برفی که حسابی سفت و سخت است و هیچ کوهنوردی بر آن ، پای نگذاشته است .
برف سهند
کنار راه برفی ، راهی است که با سنگ های درشت و کوچک بسیاری ، پوشانده شده و من هم تصمیم میگیرم از راه سنگی بروم که به نظر آسان تر میرسد . پای در راه سنگی نهادن همان و گرفتار شدن در شیب زیاد و غلطیدن سنگ ها بر زیر پایم همان . این جا ، جی پی اسم ، بلندای 2900 متری را به نمایش میگذارد . از این جا ، نوک ستیغ سهند ، آشکار است که با میله ای افراشته ، رخ مینمایاند . هر چه بالاتر میروم ، انگار از میله ، دورتر میشوم . آن قدر شیب ، تند و پر از سنگ است که یک سره مینشینم و استراحت میکنم . ساعت ، حدود یک است و در حال استراحت هستم که دو کوهنورد از ستیغ ، پایین میآیند . کوهنوردانی هستند از شهر شاهین شهر . آن ها با مهربانی تمام ، هنگامی که خستگی مرا میبینند ، نان و ماست خوش مزه ای را که به همراه دارند به من تعارف مینمایند و من هم با ولع تمام ، میخورم ؛ چه ماست محلّی خوش مزه ای ! پس از خوردن این ناهار دلچسب و گرفتن انرژی به سمت ستیغ ، راه میافتم و سرانجام در ساعت چهارده و پانزده دقیقه به کنار میله ی برافراشته بر سهند میرسم . سهندی که در یک سویش ، دشتی است سرسبز و پهناور و در دیگر سویش ، کوهستانی است بلند و پربرف .
دشت زیبا
دشت زیبا از فراز سهند ؛ سایه ی ابرها بر زمین
دشت زیبا و سایه ی ابرهای دل پر
بر ستیغ سهند ، برف سنگینی نشسته است : من هستم و خدای بزرگ و سهند زیبا :
بر کوه سهند آرمیدم / رؤیای قشنگ یار دیدم
وه وه که چه رؤیای بعیدی / آیا تو امید من ندیدی ؟
بر کوه سهند هر چه گشتم / خالی تر از همیشه گشت دستم
بر فراز سهند زیبا به یاد همه ی دوستان خوبم افتادم و برای همه ی شان ، پیامک یادبود فرستادم . جی پی اسم ، بلندای 3484 را ثبت کرد . هوا ، بسیار سرد است و باد سوزناکی هم در حال وزیدن . راه برگشت را در پیش میگیرم و در ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه به جایگاه قرارم با داریوش میرسم . در راه برگشت ، داریوش از روستای شان ( کُرده ده ) ، بسیار برایم تعریف میکند ؛ از جاهای تاریخی اطراف روستا که مورد یورش غارتگران میراث فرهنگی واقع شده اند ؛ آبشار زیبایی در پشت روستا ؛ از نام روستا که از نام دو کُردی گرفته شده که سدها سال پیش ، این روستا را ساخته اند و از همه چیز .
سهند زیبا از روستای کُرده ده
خیلی زیبا بود، خدا قوّت برادر!
زنده باشی خواهر خوبم !
فوق العادست اقسوس که نتوانستم بهتون ملحق بشم آقا علیرضا.
فدای تو داداش ، جات رو خالی کردم اون جا .
زنده باشی پهلوان
جاودانه باشی آقا حامد گرامی !
سلام آقای هاشمی
ببخشید من این چند روزه تهران بودم در یک همایش اموزشی شرکت نمودم
واسه سفر به روستا با هام تماس بگیر تا راهنمای لازم را خدمتت بدهم
با تشکر : نوری براری – مدیر وبلاگ جواهر کزدستان
شماره من : 09188764032