در جایی خوانده بودم که ریگزار بزرگی در استان خراسان جنوبی هست که مردمان به دلیل همانندی اش به یوزپلنگ های خفته ، بدان نام ریگ یوز را داده اند .
امروز ، دوشنبه 22 آذر ، پس از بازدید از کال جنّی به سوی شهر بشرویه میروم . در این شهر با آقای نادری ، قرار دیدار دارم ؛ وی را آقای مهدی هزاری به من شناسانده تا در بشرویه ، راهنمایم باشد . مرد خوش برخوردیست ؛ مغازه ی فروش زعفران در خیابان اصلی شهر بشرویه دارد . با هماهنگی وی ، بنا بر این میشود که دوستانی هم راه با فراهم کردن ناهار با یک خودروی لندرور ، مرا به ریگستان یوز که در اطراف شهر بشرویه ، واقع است ، ببرند . سواری بر خودروهای شاسی بلند در بیابان ها و ریگزارها را هم تجربه کرده و هم بسیار دوست دارم . دوستانی که به هم راه من میآیند ، علی رضا ، علی و ابوالفضل ، نام دارند . از شهر ، بیرون میرویم و به پهنه ی گسترده و زیبای ریگستان میرسیم . ابهّت و زیبایی چشمنوازی دارد ؛ اگرچه هیچ همانندی ای به یوزپلنگ ندارد ؛ ولی در زیبایی دیداری ، چیزی از یوزپلنگ ایرانی ، کم ندارد . احتمال میدهم که به دلیل وجود یوزپلنگ در این منطقه ( البتّه در گذشته ها ) ، این نام را بدین جا داده باشند . در حال ویراژ و سواری با لندرور و عکسبرداری و فیلمبرداری از این پهنه ی دل فریب هستم که ناگهان خودرو در یکی از تپّه های شنی ، گیر میکند . هر کاری میکنیم ، نمیتوانیم آن را از شنزارها به در آوریم . بخت مان ، بلند است که تلفن همراه ، آنتن میدهد . دوستان با یکی از دوستان شان که او نیز خودروی شاسی بلند دارد ، تماس میگیرند تا به کمک شان بیاید . پس از حدود نیم ساعت ، دوست جدید میرسد و با کمک بستن طناب و چند بار کشیدن و هل دادن ، لندرور ما از شن ها ، بیرون میآید .
امشب را در یک خانه ی سنّتی بزرگ به تنهایی در بشرویه به صبح میرسانم .
خیلی قشنگ بود?