روستای عبدالرب آباد
عبدالرب آباد ، روستای کوچکی در شهرستان تاکستان ، بخش شال که دهیارش ، آقای روح الاه حق وردی ، میزبان من است .
آقای حق وردی که بسیار خوش برخورد و مهمان نواز است ، میگوید نام اصلی روستا در لهجه ی تاتی ، او در آبه است ؛ چرا که در گذشته ها ، یک رود پرآب و یک رشته قنات ، این روستا را در بر گرفته بوده اند . البته من ، گمان میکنم نام روستا از نام مالـــک اصلی و قدیمی اش ، گرفته شده باشد .
به نظر می رسد روستا در گذشته های قاجاری ، دژی خشت و گلی بوده که خانه هایی در درون آن ، قرار داشته اند . بزرگ ترین و زیباترین خانه ها هم خانه ی ارباب بوده است . دیواره های خشت و گلی این دژ و چندین خانه ی قدیمی هنوز پا بر جا مانده اند .
جمعیت روستا ، حدود 170 نفر است که به کارهای کشاورزی ( یونجه ؛ میوه جات ؛ جو ؛ گندم و ذرت ) ، دامداری و رانندگی خودروهای سنگین میپردازند . به زبان های تاتی و ترکی ، سخن میگویند . روستاهای اطراف ، عبارتند از = حسین آباد ؛ شاه نظر ؛ مندرآباد ؛ سخص آباد ؛ خورزان و زین آباد .
من و دهیار
خانواده های انصاری ، اکبری ، فلاح ، حق وردی ، نوروزی ، مُطلبی ، ارجی ، ایلخانی ، ورسه و احمدی از خانواده های عمده ی عبدالرب آباد میباشند .
خانه ی بهداشت ندارد و دارای یک مسجد قدیمی با کهنایی حدودن 100 ساله است به نام حضرت ابوالفضل . مدرسه ی روستا در سال 1383 ، ساخته شده و همینک دارای دوره ی ابتدائی با ده دانش آموز است ؛ به نام شهید حمدالاه انصاری .
مسجد
مدرسه
دهیار ، آقای روح الاه حق وردی است که میزبان من است و هموندان شورا ، آقایان اسماعیل سلطانی ، حسین ارجی و محمد اکبری هستند .
آب آشامیدنی ، حدود 15 سال ؛ برق ، حدود 40 سال و گاز ، حدود 10 سال است که در روستا ، فراهم گشته اند .
گورستان روستا ، در کنار مسجد است و کهنای چندانی در سنگ گورهایش ، دیده نمی شود . عبدالرب آباد ، دارای یک پیشوازاده هم هست به نام سلطان بکتاش که ساختمانش ، کاه گلی و بسیار قدیمی است . تپه ی تاریخی روستا هم در کنار پیشوازاده ، دیده میشود . تپه ای که شاید سدها سال پیش ، جایگاه اصلی روستای عبدالرب آباد بوده است .
از یک کوره ی آجرپزی هم دیدن میکنم ؛ خشت و گلی است و به حال خویش ، رها شده . گرمابه ی کهن روستا هم دیدن دارد . البته دیگر شور و هوائی ندارد .
پیشوازاده و سنگ گورهای اطراف آن
تپه ی تاریخی
کوره ی آجرپزی
گرمابه ی روستا
مردمان روستا ، آن اندازه خون گرم و باصفا هستند که در همان آغاز آشنایی با رویی باز از من ، پذیرایی میکنند .