در شهر زیبای لار ، بنا هست که از دو جا ، دیدن بکنم ؛ یکی از این دو جا ، دژی است به نام اژدهاپیکر . ویرانه های این دژ ، درون شهر لار ، قرار دارد که با راهنمایی یکی از اهالی ، آن را می یابم . خودرو تا پای دژ میرود و سپس به آسانی میتوان به ویرانه ها رسید و از آن ها ، دیدن کرد . افسانه هایی درباره ی این دژ ، بیان میشود که مهم ترین آن ها ، افسانه ی زیر است :
گویند در آن چاه ، گنجی بزرگ و ماری نگهبان است و کسان به خواستن آن گنج ، بسیار رفتهاند و کشته شدهاند . گویند در هنگامه ی شاه عبّاس دوم حاکم لار ، آقایی را در آن چاه فرستاد ، پس از مدّتی دراز ، او را بیرون آوردند . نقل کرده که چون درون چاه شدم ، چندین هزار شمشیر دیدم که در اندرون چاه از چپ و راست بر یکدیگر میخورد . چون من ، دعا و قرآن همراه داشتم ، شنیدم که کسی میگفت کار به وی مدارید که سخن خدا با وی است . از آن جا گذشتم و کمی راه که به ته چاه رفتم ، باز چندین هزار تیر میانداختند ؛ به وسیلهُ قرآن و دعا از آن جا گذشتم و به ته چاه رسیدم . پس از زمانی ، تختی دیدم و مردی در بالای آن نشسته نورانی و ریش سپید ، درود فرستادم . پاسخ داد و گفت : به « عوض بیگ » بگو که از ما ، چه میخواهی ؟ آقای تو ، عبّاس از این دارایی ، بهره ندارد مگر دسته خنجری و یک اشرفی . خنجر را داد که به « عبّاس » بده ، اشرفی را داد که به « عوض بیگ » بده . کمی خاک به من داد و گفت : ببین . چون نگاه کردم ، چهار خیابان بزرگ دیدم در این چاه . دو خیابان تا چشم کار میکرد ، ظروف طلا و نقره بود و زر و جواهر بسیار خروار خروار برهم ریخته و در خیابان دیگر ، سپاهی مکمّل ایستاده بودند . گفت : این دارایی و سپاه از قائم حاندان محمّد است . برو بگو که تا سرچاه را بپوشند و به حال خود باشد که زیانی به او میرسد .
یک چاه نیمه ژرف ؛ یک دروزاه ی سنگی ویرانه ؛ دیواره ای نیمه ویرانه ؛ چند طاق بندی کوچک ؛ یک برج ویرانه و سنگ چینی اتاق مانند ، بخش هایی از دژ هستند که میتوان آن ها را دید .
این اثر با شماره ی 10504 در تاریخ دوم آبان 1382 در سیاهه ی مردمی آثار ایران به ثبت رسیده است .