بچه ها و من در آغاز حرکت
دوچرخه سواری از بوستان شهیدبهشتی تا بوستان الغدیر
10 آبان 1392
گردشگران : علی رضا هاشمی ، رسول علیخانی ، مجید آیتی ، مرجان چگینی ، زینب هاشمی ، کتایون حاج میرزاخانی ، احسان حلّاجان ، محمّدمهدی علیجانی ، مهدی یوسفی ، محمّد حسین نژاد ، سارا قلعه و امیرحسین قدیری
دوچرخه سواری در راه های گوناگون ، یکی از برنامه های من بوده و خواهد بود . این بار با پیشنهاد مرجان و امضای 9 نفر از هم سفران ، برنامه ی دوچرخه سواری از راه بوستان شهیدبهشتی در خیابان شهیدبهشتی به سوی بوستان الغدیر در خیابان شهیدبابایی را برنامه ریزی کردیم .
خودم و دوچرخه ام
با حضور بچه ها در ساعت 10 صبح در کنار پارک سوار بوستان شهیدبهشتی و برداشتن تجهیزات لازم از جمله دوچرخه ی سالم و سرحال ، ظرف آب ، خوراکی و کفش و لباس مناسب ، حرکت را آغاز میکنیم . ساعت ، حدود 10 و 15 دقیقه است . با گذر از خیابان شهیدبهشتی ، میدان ارتش و پل نصر ، وارد خیابان شهیدبابایی میشویم و این خیابان را مستقیم به سوی بوستان الغدیر ، ادامه میدهیم . ساعت 11 به بوستان الغدیر میرسیم . پس از کمی استراحت و رفع خستگی با تصمیم بچه ها ، راه را به سمت بوستان باراجین که راهی است نفسگیرتر ، پی میگیریم . در این جاست که محمّد حسین نژاد به علّت نقص فنّی دوچرخه اش ، علاوه بر دریافت یک منفی ، مجبور به برگشت میشود و ما ، 11 نفر ، آغاز به رکاب زدن مینماییم .
دوچرخه سواران ایرانگشتی در بوستان الغدیر
مسیر تا میدان جانبازان ، کفی و خوب است . پس از این میدان و در اوایل خیابان نخبگان است که اندک اندک ، سربالایی ، آغاز میشود . پس از گذراندن این سربالایی که مجهّز به راه ویژه ی دوچرخه میباشد ، دوباره ، مسیر صاف ، آغاز میشود .
هنگامی که به جلوی سردر دانشگاه آزاد میرسیم ، محمّدمهدی نیز به علّت کاری که در شهر دارد ، از ما ، جدا میشود . اکنون شده ایم ده نفر . راه را ادامه میدهیم و پس از گذراندن یک سربالایی نفسگیر به سردر بوستان فدک میرسیم .
زینب و دوچرخه اش
ما که جلوتر رفته ایم و زودتر رسیده ایم ، بردباری پیشه میکنیم تا مانده ی بچه ها نیز برسند . ساعت ، 13 و 15 دقیقه است که بچه ها نیز به سردر بوستان فدک میرسند . در این جاست که با تصمیم اکثریّت بچه ها برای ناهار به یک رستوران سنّتی در همان نزدیکی ها میرویم . مجید برای ناهار نمی آید و از ما ، خدانگهداری میکند .
مجید و دوچرخه اش
9 نفریم که در رستوران اتراق میکنیم و به صرف ناهار میپردازیم . پس از خوردن ناهار ، مهدی نیز چون کار دارد ، پس از صرف ناهار و خدانگهداری از ما با دوچرخه اش بازمیگردد و ما ، 8 نفر باقی مانده نیز اندکی پس از مهدی ، راه بازگشت را در پیش میگیریم .
سارا و دوچرخه اش
شگفتا که سفر بسیار خوبی بود و افزون بر تحریک قوای جسمانی از دیدگاه روحی نیز شارژ شدیم .
کتایون و دوچرخه اش
مرجان و دوچرخه اش
سفر خوبی بود از علیرضا و مرجان عزیز تشکر میکنم
بچه ها هم همسفرای خوبی بودن
جای من خالی!!! دوس داشتم بیام نشد 🙁
بله ، به راستی که جای شما تهی بود در میان دوستان .
جای من خالی!!! دوس داشتم بیام نشد 🙁
گفتم که خدمت تون به راستی جای شما تهی بود در میان ما .
این ریزشها رو که آدم میبینه یاد قضیه سیمرغ عطار نیشابوری میفته!!
ما در آغاز راه 12 مرغ بودیم و در پایان راه 8 مرغ شدیم . خداوند عطّار نیشابوری را نزدیک مهر خویش ، جای دهاد .
روحت ساد شادم کردی :)))))))))))))))))))) کلی خندیدم :))))))))))
حیف نشد من بیام جام خالی :((((((((((((((
پسر دایی من دییده بود گروهو در حال رکاب زدن
D:
جای تو در گردش ها ذاره کم کمک تهی میشه ها ، تکونی به خودت بیا و بیا !
خوش به حال پسر دایی////جات رو خالی کردیم
امیدوارم همیشه چرخ زندگیتون مثل چرخ دوچرخه هاتون بچرخه بدون هیچ مشکلی و بدون هیچگونه ریزشی
بسیار عالی…. جای مام خالی 😀
سلام در این دوران که همه افراد خوشی را دور میبینند افرادی چون شما خارق العاده است
خیلی وقت بود دوچرخه سواری نکرده بودم ممنون از مدیر سفر و دوست خوبم آقا علیرضا.