آرامگاه سه دانشجوی جان باخته ( 6 آبان 1388 )
سیّدمهدی ( آذر ) شریعت رضوی ، احمد قندچی و سیّدمصطفی بزرگ نیا ، سه دانشجویی هستند که در روز 16 آذر 1332 ، در اعتراض به سفر نیکسون ، معاون رئیس جمهور امریکا به ایران و حمایت او از دولت کودتای ارتشبد زاهدی ، هم راه با دیگردانشجویان به خیابان ها ریختند که توسّط عمّال رژیم شاه به شهادت رسیدند . این سه یار دبستانی در کنار یک دیگر و در گوشه ای از گورستان ازیادرفته ی امام زاده هادی شهرری به خاک سپرده شده اند . افرادی که با شهادت خویش ، چهره ی خون آلود پهلوی را نمایان تر ساختند . آیا شاه ، هیچ گاه ، فکر می کرد که سه دانشجوی گم نامی که در روزی از روزها ، توسّـط عمّال او ، کشته شده اند ، پس از 56 سال ، هم چنان در یادها ، باقی بمانند ؟ و آیا کسانی هم که امروز به جای شاه نشسته اند و دانشجویان و جوانانی را به قتل رسانده اند ، چنین اندیشه ای دارند ؟
سیّدمهدی شریعت رضوی ، برادر پوران شریعت رضوی است ؛ پورانی که هم سر دکترعلی شریعتی است . در جوار آرامگاه وی ، مادرش ، پری شریعت رضوی به خاک سپرده شده است . آن گاه که در حال فاتحه خواندن هستم ، پیرمرد خادم گورستان به شستن قبرهای این سه یار دبستانی می پردازد و من ، خوش حالم از این که حضورم ، باعث شد تا حدّاقل قبرهای این عزیزان ، شسته شود . امام زاده عبدالله در خیابان فدائیان اسلام شهرری ، کوچه ی 11 ، قرار دارد .
پیشوازاده عقیل ( 15 آبان 1388 )
از جادّه ی سولقان به سمت بالا ، یعنی به سمت امام زاده داوود ( ع ) می روم که با یک جادّه ی فرعی در سمت چپم ، رو به رو می شوم . این جادّه با تابلوی « سَنگان » ، « امام زاده عقیل » و « سه امام زاده ی دیگر » ، مشخّص شده است . وارد این جادّه ی پرپیچ و خم و سربالایی می شوم تا به یک فرعی خاکی در سمت راست خود می رسم که با تابلوی امام زاده عقیل ، مشخّص شده است . از ابتدای این فرعی خاکی تا امام زاده ، 4 کیلومتر راه را طی می کنم . در میان راه به موضوع جالبی ، برخورد می کنم : به کارگران و مهندسان چینی که مشغول ساختن راه در این مسیر هستند ؛ حال چه راه و چه پروژه ای را انجام می دهند ، مشخّص نیست ؛ ولی نکته ی جالب ، آن است که چه طور با آن که این همه از متخصّصان ، مهندسان و کارگران عزیز ایرانی ، بی کار هستند و در نتیجه ناامید و با انواع فشارهای روحی ، رو به رو ، دولت مکرّم ما از چین ، علاوه بر این همه واردات اجناس به اصطلاح بُنجُل ، دست به واردات مهندس و کارگر هم زده است ؟ آن هم کشور کمونیستی چین که علاوه بر سه قطع نامه ای که در طیّ 5 سال پیش ، علیه ایران در سازمان ملل به تصویب رسید و چین ، رأی مثبت بدان ها داد ، اخیراً در قطع نامه ی آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز به جمع کشورهایی پیوست که رأی مثبت علیه ایران دادند و دولت نهم و دولت کودتا کماکان سنگ این دو کشور دورو ( چین و روسیه ) را به ســـینه می زنند . . .
پس از طیّ مسیری خاکی که اندکی از آن به شدّت سنگلاخ است به امام زاده می رسم . وی از نوادگان امام سجّاد ( ع ) می باشد که در فضائی مظلومانه و در عین حال دلنشین به خاک سپرده شده است . بنای آرامگاه ، فاقد گنبد ، مناره و هرگونه تزیینات دیگر است . دو اتاق کوچک در کنار یک دیگر که یکی ، شامــــل ضریح می باشد ، مجموع بنای امام زاده را تشکیل می دهند . هنگام برگشت ، ماشین در چاله ای می افتد و همان جا ، گیر می کند . هر چه گاز می دهم ، اوضاع ، بد و بدتر می شود . به ناچار به تنهاخانه ای که در آن جا ، واقع شده ، می روم و از جوانی که مشغول کار است ، کـمک می خواهم . او به کمکم می آید و با بیل ، سطح جادّه و چاله را هموار می کند و با هُل دادن شدید ، ماشین را رها می سازیم . با او ، دوست می شوم . اسمش ، حامد است . شماره ی تلفن هم راهش را هم می گیرم ؛ ولی فراموش می کنم نام خانوادگی اش را بپرسم . به هر صورت ، یک دوست جدید پیدا می کنم . سوار ماشین شده و به سمت تهران باز می گردم .
ساختمان پیشوازاده
من در کنار ضریح پیشوازاده
پیشوازاده قاسم ( 21 ابان 1388 )
در مسیر بازگشت از امام زاده داوود ، فرعی سَنگان در سمت راست، مشاهده می شود . از این فرعی تا امام زاده قاسم ، 6 کیلومتر مسافت است که انتهای جادّه ی آن ، کمی صعب العبور است . در هر صورت تا انتهای جادّه را با ماشین می روم . ماشین را پارک می کنم و حدود 5 دقیقه پیاده روی تا به امام زاده برسم . این امام زاده که از فرزندان امام سجّاد ( ع ) است در فضائی بسیاردلنشین و در کنار یک رودخانه ی زیبا ، مدفون است . ساختمان آن در حال تعمیر می باشد و به همین علّت ، بازدید از داخلش ، میسّر نیست .
پیشوازاده قاسم ( 12 آبان 1388 )
در انتهائی ترین نقطه ی تجریش ، ساختمان نوساز امام زاده ای به نام قاسم از نوادگان امام حسن ( ع ) هم راه با آرامگاه سه شهید گم نام ، وجود دارد . پس از زیارت و خواندن نماز به بازدید خود ، پایان می دهم .
من در کنار ضریح پیشوازاده
پیشوازاده قاسم
پیشوازاده گان هادی و مهدی ( 20 آبان 1388 )
ـ امام زاده هادی و مهدی فرزندان امام سجّاد ( ع ) در راه بازگشت از روستای پیغمبر به سمت شهر شهریار ، تابلوی این امام زادگان ، توجـّهم را به خود ، جلب می کند . در سمت راست جادّه ی اصلی ، جادّه ای خاکی ، وجود دارد که به این امام زاده ، منتهی می شود . فضای امام زاده ، بسیارساده و به همین علّت ، بسیاردلنشین است .
پیشوازادگان مهدی و هادی
باغ موزه ی هنر ایرانی ( 12 آبان 1388 )
وقتی به میدان تجریش می رسم ، تابلوی راهنمای باغ موزه ی هنر ایرانی که در یکی از خیابان های سمت چپ میدان ، نصب شده ، نظرم را به خود ، جلب می کند . به آن سمت رفته و باغ موزه را می یابم . باغ موزه ی هنر ایرانی با مساحت یک هکتار در الهیّه و مربوط به دوره ی پهلوی اوّل می باشد . مالک آن ، خانم توران مهاجر اسلامی ( امیراحمــــدی ) بوده که این بنا را در سال 1310 هجری شمســــی می سازد . این باغ زیبا در تاریخ 5 / 3 / 1386 به عنوان موزه ، گشایش می یابد . ورودی آن نیز رایگان است . در این باغ موزه ، کارگاه آفرینش هنری ، فروشگاه محصولات فرهنگی و قهوه سرا ، مشغول فعّالیّت هستند . در باغ موزه ی هنر ایرانی ، نمونک های بسیارزیبا از برخی دیدنی های مهمّ ایران ، ساخته و نصب شده اند و در واقع ، ایرانی کوچک را به تصویر کشیده اند . بر روی دیوارهای احاطه کننده ی باغ هم ، تصاویری از تهران قدیم ، به چشم می خورند .
نمونک قره کلیسای ماکو
نمونک کاخ هشت بهشت سپاهان
برج آزادی ( 30 مهر 1388 )
ساعت ، 15 : 9 دقیقه ی روز 30 مهر 1388 است . از آبیک به سمت تهران ، پایتخت کشور جمهوری اسلامی ایران ، به راه می افتم . رأس ساعت 05 : 10 دقیقه به تهران می رسم . ماشین را در بولوار دانش جنب پایانه ی مسافربری غرب ، پارک کرده و به سمت میدان آزادی می روم . بنای میدان آزادی در مهر سال 50 هجری شمسی به مناسبت جشن های 2500 ساله ی شاهنشاهی و در زمان محمّدرضا پهلوی ، افتتاح شد.هم زمان با افتتاح برج آزادی که پیش از انقلاب ، شهیاد ، نامیده می شد ، گنجینه ای نیز در داخل آن به بهره برداری رسید . مساحت زمین میدان آزادی ، 50 هزار متر مربّع ؛ سطح زیربنای آن ، 4000 متر و ارتفاع آن از سطح زمین ، 45 متر است . طول زمانی ساخت این بنا ، دو سال ، طیّ سال های 1348 تا 1350 بوده است . با پرداخت 2000 تومان، بلیط ورود به برج آزادی را خریداری کرده و وارد برج عظیم و زیبای آزادی می شوم . برجی که یادآور خاطرات مبارزه ی مردم ایران با رژیم شاهنشاهی است . برجی که در ادامه ی یادآوری آن خاطرات ، ماه های اخیر را سبزپوش گشته و کارد را به استخوان دزدان آرای مردم رسانده است . درون برج با هنرنمایی تمام، شامل مجموعه ای ارزشمند از آثار هنرمندان اعمّ از خطّاطی و مجسّمه سازی است . درون برج را مجموعه های زیر ، تشکیل می دهند : 1 ـ گنجینه های آثار خطّاطی و مجسّمه سازی هنرمندان 2 ـ نگارخانه 3 ـ پایگاه اینترنتی 4 ـ طبقات بالایی برج جهت بازدید 5 ـ کتاب خانه ابتدا ، سوار بالابری که در همان سال 1350 ، توسّط مهندسان اسلواکیایی ، ساخته و نصب شده به طبقات دوم و سوم برج رفته و از آن ارتفاع ، عظمت تهران را زیر پای خود ، شاهد می شوم . پس از بازدید از طبقات بالایی برج به بازدید از نگارخانه و گنجینه ی برج پرداخته و به آهنگ زیبای « خمینی ای امام » که توسّط یک روبات نوازنده ، نواخته می شود ، گوش فرا می دهم[. ســــپس به بررسی درباره ی برج آزادی در پایگاه اینترنتی آن می پردازم و در می یابم که برای ساخت این برج ، 25000 قطعه سنگ با 15000 شکل متفاوت و تا 40 سانتی متر ضخامت و به رنگ های سفید از معدن جوشقان اصفهان به کار رفته است . درهای برج نیز از انواع سنگ گرانیت همدان و سنگ های کف و آب نماهای کردستان ، ساخته شده اند . پس از اتمام بازدید ، از یکی از عکّاسان دوره گرد می خواهم که با یک عکس یادگاری در کنار برج ، خاطره ی این روز را برایم ، ثبت نماید . ساعات بازدید از برج ، 10 تا 30 : 12 صبح و 14 تا 19 عصر است . تلفن های تماس : 66023951 الی 3 .
برج آزادی
تهران از بالای برج آزادی
تندیس سازنده ی برج
برج طغرل و آرامگاه استاد محیط طباطبائی ( 6 آبان 1388 )
برج طغرل با 5 / 22 متر ارتفاع و بدنه ای تَرَک تَرَک در شهرری ، واقع شده است و به احتمال قوی ، مدفن طغرل اوّل ، پادشاه سلجوقی است . این برج از آثار سده ی ششم هجری است که از داخل ، مدوّر و از بیرون ، به شکل یک ستاره ی 4پر است . قطر داخلی برج ، 11 متر و قطر خارجی آن ، 15 متر است و در سال 1301 ه . ق به دستور ناصرالدّین شاه ، مورد بازسازی و مرمّت قرار گرفته است . این برج ، هیچ گونه پلکان به سمت بالا نداشته و فقط دارای یک هواخور برای جلوگیری از ایجاد رطوبت است . بلیط ورودی آن ، 500 تومان می باشد .
استادمحیط طباطبائی[1] ، ادیب نامدار ایرانی که از علاقه مندان بنای آرامگاهی برج طغرل بوده است ، در مرداد 1371 در می گذرد و طبق وصیّت خویش ، البتّه به سختی فراوان و با دستور آیت الله هاشمی رفسنجانی[2] ، در کنار این برج به خاک سپرده می شود . [1] سیّدمحمّدطباطبائی ( 1281 هجری شمسی ) معروف به محیط طباطبائی ، پژوهشگر ، مورّخ و ادیب برجسته ی معاصر ایران . [2] این روزها ، روزهای سختی بر آقای هاشمی می گذرد . او از یک طرف ، نگران سرنوشت کشور و انقلابی است که سال ها برای به ثمررسیدن آن ، خون دل خورد و اکنون به دست نااهلان افتاده و از سویی دیگر ، نگران خانواده اش که با تیر تهمت ها و افتراها ، هدف قرار گرفته اند . باشد که دشمنان ایران و انقلاب اسلامی ، هر چه زودتر به نیستی بپیوندند .
نمای زیبایی از برج
نگاشته ی سردر برج
من بر آرامگاه استاد محیط طباطبائی
من و برج زیبای طغرل
برج میلاد ( 10 آبان 1388 )
برج زیبای میلاد که به حق ، نماد تهران جدید است در مرکز ثقل چهار بزرگ راه مــــــــهم و حیاتی تهران ( شهیدهمّت ، شهیدحکیم ، یادگار امام و شیخ فضل الله نوری ) ، واقع شده است . برای بازدید از برج ، 4 روز پیش با شماره تلفن 84361091 ، تماس گرفته و ثبت نام کردم . در این روز ، زینب ، مینا و محدّثه ، هم راهم هستند . با پرداخت نفری 60000 ریال ، وارد محوّطه ی برج می شویم . موارد زیر ، همگی از اظهارات راهنمای برج ، برداشت شده اند : این برج و سازه های اطراف آن در زمینی 15هکتاری ، بنا نهاده شده است . سالن اصلی آن به عنوان مرکز همایش ها با 1700 نفر ظرفیّت ، دارای عریض ترین پرده ی سینمایی کشور است . ارتفاع برج ، 437 متر است که با این ارتفاع به عنوان چهارمین برج مخابراتی بلند دنیا ، شناخته می شود . دو دستگاه بالابر که با سرعت 7 متر بر ثانیّه و مجموعاً در مدّت 45 ثانیّه ، کار نقل و انتقال افراد به بالای برج را فراهم می سازند ، ساخت کشور سوییس هستند . در رأس سازه ، 12 طبقه ، وجود دارند که در طبقه ی ششم ، رستوران گردانی ، احداث شده که در یک ساعت ، 360 دور می چرخد و در دور تا دور دیواره های آن ، یکی از داستان های شاه نامه ، حک شده است . یکی از طبقات ، طبقه ی VIP است که خاصّ افراد و میهمانی های ویژه است . زیربنای لابی ، 17هزار متر مربّع می باشد . برج ، دارای 1800 پله ی اضطراری است که چندی پیش ، فردی معلول با یک ساعت و 47 دقیقه زمان ، آن ها را طی کرد . طرّاح اصلی برج ، دکترحافظی ، نام دارد . برج ، هم چنین دارای دو طبقه ی زیر هم کف است . به دستور شهردار تهران ، قالیباف ، بازدیدهای عمومی از اوّل تیرماه ، آغاز شده است . برج در برابر زمین لرزه های 9 ریشتری و بادهای 200 کیلومتری ، مقاوم است و با هر اتّفاقی ، شیشه های برج ، متلاشی نمی شوند و فقط فرو می ریزند . از آن جا که خاک فندانسیون این منطقه ، مناسب بوده و دیدِ آن از هر جای شهر تهران ، به خوبی ، مقدور است ، این منطقه را برای احداث برج ، انتخاب کرده اند . آنتن برج ، 400 تن وزن دارد و از آن جا که برج در صدمین سال تولّد امام ، افتتاح شده به نام میلاد ، خوانده می شود . یک تلسکوپ هم برای دیدن برج آزادی در بالای برج میلاد ، قرار داده شده که برج آزادی را به خوبی ، نمایش می دهد .
نمایی از برج
تهران از بالای برج
تهران از بالای برج
زینب و من در کنار برج
آرامگاه بی بی شهربانو و پرستشگاه مهرپرستان ( 6 آبان 1388 )
بی بی شهربانو ، دختر یزدگرد سوم و هم سر امام حسین ( ع ) است که در نزد ایرانیان از جایگاه ویژه ای ، برخوردار است . در این بقعه ی زیبا که در خارج از شهرری و بر بالای کوهی کم ارتفاع ، واقع شده است ، از دو مکان ، دیدن می کنم : 1 ــ آتشکده ی مهرپرستان آن گاه که وارد بقعه می شوم ، در سمت راست ، غاری کوچک ، وجود دارد که مردم به در و دیوار آن ، دخیل و پارچه های سبز می بندند . این غار در گذشته های دور ، پرستشگاه مهرپرستان بوده است . 2 ــ حرم بی بی شهربانو ضریح بسیارکوچک شهربانو در داخل اتاقی کوچک ، واقع شده است . این ضریح در بقعه ای با 32 متر طول و 22 متر عرض ، قرار دارد و با شماره ی 256 در تاریخ 30 مرداد 1315 به ثبت ملّی رسیده است . بنای بقعه به دوره ی قاجار می رسد .
در محوّطه ی حرم ، نمازخانه ، دست شویی و یک مغازه ی موادّ غذائی ، احداث شده اند .
من در کنار آرامگاه بی بی شهربانو
من در پرستشگاه مهرپرستان
بوستان چیتگر ( 22 آبان 1388 )
با بچه های قزوینی یعنی حسن ترابی ، پروین کَپورچیان و مینا افروزی نیا در زیر پل فردیس و با بچه های قمی یعنی مهدی و مژگان وفائی در ورودی بوستان جنگلی چیتگر ، قرار دارم . صباح هم با ما می آید . یکی از به یادماندنی ترین روزهای سفرم به استان تهران ، امروز ، آدینه 22 آبان 1388 است و به راستی که 7نفره بودن مان در این روز ، در این امر ، تأثیر مهمّی دارد . پس از کمی دور هم نشستن در بوستان جنگلی چیتگر به سمت پیست دوچرخه سواری می رویم . با کرایه ی 6 دوچرخه که یکی از آن ها ، دونفره و مخصوص سومین زوج گروه ایرانگشت ( حسن و پروین ) می باشد به مبلغ ساعتی 1000 تومان به گشت و گذار در پیست زیبای دوچرخه سواری چیتگر می پردازیم .
هوا ، بسیارخوب و ساعات ، بسیاردلچسب ، طی می شوند . اگرچه چرخ های من و حسن ، خراب می شوند ولی لذّتی شیرین در خاطرمان می مانَد . ظهر آمده و وقت ناهار . دور هم در زیر سایه ی درختی می نشینیم و ناهار خوش مزّه ای را که آقامهدی و مژگان خانم از قم آورده اند با شوخی و خنده ، صرف می کنیم .
مینا ، پروین و مژگان
من و بچه ها در بوستان
بوستان ساعی ( 8 آبان 1388 )
بوستان زیبای ساعی در ابتدای منطقه ی شمالی شهر تهران ، واقع است . این بوستان را مهندس کریم ساعی ، متولّد 1289 در مشهد که در رشته ی جنگلبانی و آمار ، درس خوانده بود و در 4 دی 1331 در سانحه ی هوائی درگذشت ، بنا نهاده اســـت . در این بوستان می توانید از پرندگان مختلف که در قفس ، نگه داری می شوند ؛ لاک پشت ها ، اردک ها و قوها ، دیدن کنید . قسمت دیگری از بوستان را باغ الفبا ، تشکیل می دهد که در قالب مجسّمه های زیبا به آموزش الفبای فارسی به بچه ها می پردازد . ناهار را در فضائی زیبا و دلنشین در گوشه ای از این بوستان ، صرف می کنیم . هنگام صرف ناهار ، گربه های فراوانی در اطراف مان ، جمع می شوند تا آن جا که میان برخی از آن ها بر سر غذا ، درگیری فیزیکی ، حـادث می شود .
یک گربه ی ملوس در بوستان ساعی
مهدی ؛ مهندس ساعی و من
مژگان ؛ مینا و من در کنار قفس جانوران
بوستان طبیعت پردیسان ( 9 آبان 1388 )
از درِ بزرگ راه شهیدهمّت ، وارد بوستان می شوم . خودرو را در توقّفگاه ، پارک کرده و قدم زنان به گشت و گذار در بوستان می پردازم . در این بوستان بزرگ و زیبا به دیدن موارد زیر می پردازم : 1 ـ 41 ـ موزه ی تنوّع زیستی ساعت ، 14 بعدازظهر است که وارد موزه می شوم . با پرداخت 50 تومان ، بلیط موزه را خریداری کرده و به دیدن نمونه های کمیاب جانوران ؛ پدیده ی بالاست ؛ نماد زیبایی از خلیج فارس ؛ چشم اندازی از مناظر زیر آب دریا ؛ تقدیرنامه ی کوفی عنّان به سیّدمحمّد خاتمی نازنین ؛ سازه ای از تالاب انزلی ؛ سنگواره ها ؛ پوست آخرین ببر ایرانی که در حدود 50 سال پیش ، توسّط آقای مهندس سیّدحسین آقامیری ، مدیر کلّ محیط زیست استان خراسان به این موزه ، اهدا شده است ؛ اسکلت فیل هندی ؛ پروانه ها ؛ بیدها و تاکسیدرمی حیوانات می پردازم . 2 ـ 41 ـ موزه ی آبکه هنوز راه نیفتاده است . 3 ـ 41 ـ باغ پرندگان پس از پیاده روی طولانی که حدوداً 45 دقیقه به طول می انجامد به باغ پرندگان می رسم . در این باغ کوچک ، چند قوی زیبا و انواع دیگری از پرندگان ، نگه داری می شوند .
متأسّفانه در این مسیر طولانی که طی می کنم ، حتّی یک غذاخوری یا فروشگاه موادّ غذائی ، وجود ندارد .
دژ تپّه ی تجره ( 19 آبان 1388 )
پس از عبور از روستای تَجَره ، می توانید این تپه قلعه را ببینید .
نمایی از تپّه
من در کنار دژ تپّه
تپّه ی تاریخی روستای علی آباد ( 20 آبان 1388 )
این تپه ی بزرگ در کنار روستای علی آباد ، واقع شده اســت . به قدم زدن در دور تا دور تپه می پردازیم و تکّه هایی از سفال های قدیمی را هم جمع می کنم تا یادگار داشته باشم .
تله کابین توچال ( 14 آبان 1388 )
پس از صرف صبحانه به سمت تله کابین توچال می روم . این منطقه ی تفریحی در شمال تهران و در منطقه ی ولنجک ، واقع شده است . ورودی توقّفگاه خودروها ، 1200 تومان است که با پرداخت آن ، خودرو را در توقّفگاه ، پارک کرده و به سمت تله کابین می روم . پس از حدود نیم ساعت پیاده روی به مــحلّ فروش بلیط می رسم . قیمت بلیط تله کابین تا ایستگاه 7 ، 12000 تومان ؛ تا ایستگاه 8 ، 15000 تومان و تا ایستگاه 2 ، 8000
تومان می باشد . با خرید یک بلیط به مقصد ایستگاه 8 ، سوار تله کابین می شوم . تا ایــــستگاه 2 ، دو نفر در تله کابین ، هم راهم هستند ؛ امّا پس از ایستگاه 2 و تا ایستگاه 8 ، دیگر تنهایِ تنها هستم . هر چه که به سمت بالا می روم ، هوا ، سردتر و سردتر و کوه های اطراف ، پر از برف می شوند . سوز شدیدی ، حاکم می شود و شرایط را برای من که با یک پیراهن آستین کوتاه در تله کابینی که پر از سوراخ و سُنبه است، نشسته ام ، سخت می کند . تکان های بعضاًشدید تله کابین که ناشی از بادهای ناگهانی و پرسرعت است ، مرا به وحشت می اندازد ؛ ولی چاره ، چیست ؟ باید بنشینم و بروم . در این جاست که بیش از پیش به یاد خدا می افتم و ملتـــــمسانه از او می خواهم که این بار نیز مرا زنده ، نگاه دارد تا بتوانم بار دیگر ، نزدیکان و خویشاوندانم را ببینم !!! سرانجام ، پس از دو بار تعویض تله کابین ها ، به ایستگاه 8 می رسم . برای برگشت ، مدّت اندکی را به انتظار می ایستم و این بار ، هم راه سه نفر از کوهنوردان که با لباس های گرم ، دستکش ، کلاه و وسایل کوهنوردی ، خود را تجهیز کرده اند ، هم سفر می شوم . آن ها از این که من با یک پیراهن آستین کوتاه تا این ایستگاه ، بالا آمده ام ، تعجّب می کنند . مجموع زمانی که در رفت و برگشت تا ایستگاه 8 ، طی می شود ، حدود یک ساعت و 30 دقیقه است . در مجموعه ی ورزشی توچال ، علاوه بر تله کابین که روزهای دوشنبه تا آدینه از ساعت 8 تا 12 ، فعّالیّت دارد ، زمین تنیس و پینت بال هم ، اســتقرار یافته است . شماره تلفن های توچال : 22404001 الی 4 و 22435874 می باشند .
من در تله کابین
گنجینه ی تماشاگه زمان ( 17 آبان 1388 )
در راه بازگشت از خانه ی دکترحسابی به خانه ی دوستم ، چشمم به موزه ی تماشاگه زمان می افتد . وارد شده ، بلیط خریده و به سمت موزه می روم . ساختمان زیبای موزه در همان ابتدا ، نظرم را به خودش ، جلب می کند . موزه ی زمان،شامل انواع ساعت های دیواری،مچی،رومیزی و … و هم چنین انواع تقویم هاست . گاه شماری های مختلف نیز در آن به نمایش درآمده اند . عکسبرداری بدون فلاش ، آزاد است .
مخترع نخستین ساعت
تئاتر شهر ( 30 مهر 1388 )
ساختمان زیبای تئاتر شهر در چهارراه ولیّ عصر ( ع ) ، قرار دارد . از دانشگاه تهران تا چهارراه ولیّ عصر ( ع ) را با پرداخت کرایه ی 300 تومانی با تاکسی ، طی می کنم . ابتدا ، به قسمت اداری رفته و نامه ی معرّفی ام را به رئیس دفتر مدیریّت می دهم . او ، پیگیری کار را به یک ساعت دیگر ، موکول می کند . از این زمان برای صرف ناهار در یک ساندویچی که جنب تئاتر شهر ، واقع است ، استفاده کرده و پس از صرف ناهار و اقامه ی نماز در نمازخانه ی مستقر در آن جا ، به انتظار انجام کارم بر روی یکی از سکّوهایی که در اطراف ساختمان زیبای تئاتر شهر ، قرار گرفته اند ، می نشینم .
پس از اخذ اجازه ی کتبی از ریاست اداری تئاتر شهر ، هم راه با یکی از نگهبانان مجموعه به نام آقای غطائی برای دیدار از این مجموعه ی ارزشمند ، راهی می شوم . ابتدا به تالار اصلی می رویم . گنجایش این تالار ، 579 و دارای دو طبقه ی جایگاه تماشاگران است . سپس ، نوبت تالار قشقائی است با گنجایش 115 نفر . در تالار چهارسو با گنجایش 122 نفر ، آقای عزّت الله مهرآوران ، یکی از بازیگران تلویزیون را می بینم که مشغول تمرین با گروه خودست . قسمت بعدی ، کارگاه است با گنجایش 38 نفر . تالار سایه هم ، با گنجایش 103 نفر ، تالار بعدی است . سپس به بام مجموعه می رویم . از تمام این مکان ها ، عکس برداری می کنم . مجموعه ی زیبای تئاتر شهر در 5 طبقه برای کاربری سینما و به دستور فرح پهلوی ، احداث شده است .
من در کنار ساختمان تئاتر شهر
گرمابه ی تاریخی روستای علی آباد ( 20 آبان 1388 )
خانه ی آیت الله خمینی ( 11 آبان 1388 )
نشانی دقیق خانه ی امام به شرح زیر است : میدان تجریش ، خیابان شهیدباهنر ، خیابان جماران ، خیابان شهیدحمید حسنی کیا ، شماره ی 1 این خانه ، خانه ی موروثی آقای امام جمارانی است که وی ، پس از انقلاب ، آن را به امام خمینی ، هـــدیّه می دهد ؛ ولی امام با پرداخت ماهیانه 80هزار ریال ، این خانه را به اجاره ی خویش در می آوَرَد . خانه ی امام با 2 اتاق ، یک راهروی باریک و یک آشپزخانه با شماره ی 1854 در تاریخ 15 / 2 / 1376 به ثبت فرهنگی رسیده است . وارد می شوم . بر خلاف انتظار ، شلوغ است و مردم برای تماشای خانه ی رهبر خود آمده اند . کوچه ی سربالایی مشهور را طی می کنم تا به درِ ورودی می رسم . وارد که می شوم از یک راهروی باریک ، عبور کرده تا به حیاطی کوچک می رسم . در سمت راستم ، اتاق کوچک امام ، واقع شده است . همان اتاقی که امام ، تمام جلسات خود را با سران قوا و مسؤولان مملکتی در آن جا یا در بالکن مشرِف به آن ، برگزار می کرد . اتاقی که امام ، شواردنادزه را در همان جا به حضور پذیرفت . یک جفت دم پایی ؛ یک مبل ساده که با پارچه ای سفید ، پوشانده شده ؛ یک آیینه ؛ عکسی از دوران جوانی پیامبر و مجموعه وسایل امام، چیدمان اتاق را تشکیل می دهند . ساختمان جماران که با یک راهروی کوتاه از درِ پشتی به اتاق امام ، متّصل است در سال 1273 هجری شمسی ، توسّط آیت الله مرحوم سیّدابراهیم جمارانی ، وقف و در سال 1355 شمسی ، به همّت اهالی منطقه ی جماران ، بازسازی می شود . این ساختمان از سال 1358 به محلّ سخنرانی ها و ملاقات های عمومی امام، تبدیل می گردد . نگارستان جماران در تاریخ 17 / 6 / 1377 ، توسّط سیّدمحمّد خاتمی در جنب ساختمان جماران ، افــــتتاح می شود . البتّه ، امروز ، نگارستان ، بسته است ؛ ولی در بازدید پیشین که از آن داشته ام ، عکس ها ، نقّاشی ها و مجموعه خاطراتی را از امام و فرزندان و یارانش در آن یافته ام .
متأسّفانه ، درِ ورودی بیمارستان جماران که اتاق بستری امام در آن ، واقع است نیز بسته می باشد .[1]
[1] دردِدلی با امام : امام عزیز،هم اکنون که در حال تایپ این بخش از سفرنامه ام هستم، غوغای جدید تندروان ، چندروزی است که برپا شده است . آن ها ،به بهانه ی پاره شدن عکس تو در روز 16 آذر، آن را پیراهن عثمان کرده اند تا بتوانند به سرکوب ، ادامه دهند . امام عزیز ، این روزها ، بیت تو و نوه ی گران قَدرَت ، حاج سیّدحسن ، بیش از پیش ، تحت فشار هستند . متأسّفانه ، شخصی که از شاگردان نزدیک تو و موردعلاقه ی تو بود ، با سکوت خویش و حتّی صحبت های گاه گاهی اش ، مُهر تأیید بر اقدامات تندروان می زند . آقای هاشمی رفسنجانی ، بدون تشکیل هیچ دادگاه منصفی و بدون به جریان افتادن هیچ گونه پرونده ای ، توسّط کسی که کوچک ترین نقشی در پیروزی انقلاب تو ، نداشته است ، در اَنظار میلیون ها نفر ، متّهم به دزدی می شود و حتّی به او ، حقّ دفاع هم نمی دهند . آرای میلیونی نخست وزیر محبوبت را می دزدند . شش ماه پیش گفتند در حَرَمت ، بمبی ، منفجر شده و آن را غیرمستقیم به ما ، سبزها ، نسبت دادند و اکنون می گویند که عکست را پاره کرده ایم . مصباح یزدی را می شناسی ؟ اگرچه حتّی یک بار هم نامی از او در صحیفه ات نیامده ، ولی مطمئنّم که او را می شناسی ! او ، اطاعت از الف . ن را اطاعت از خدا ، دانسته است . سیّداحمد خاتمی ، یکّه تاز خشونت در تریبون نماز جمعه شده ؛ همان تریبونی که تو برای نخستین بار ، آن را به طالقانی سپردی ، هم اینک به دست جنّتی و سیّداحمد خاتمی افتاده است . فردی که با دیدن او ، ناخودآگاه به یاد عمروعاص می افتم . فردی که از فرط عصبانیّت و آن گاه که بر سر ما ، داد می کشد ، ریش ها و ریشه هایش هم به لرزه می افتند . احمد جنّتی ، خواستار محاکمه ی مهدی کرّوبی ، سیّدمحمّد خاتمی و میرحسین موسوی شده است ؛ بدون آن که از صدا و سیما بخواهد فقط یک ساعت به یکی از آنان ، فرصت دهد تا بتوانند حرف های شان را در تلویزیون ، مطرح کنند . چه می گویم ؟ ادامه در صفحه ی بعد === ضرغامی به هاشمی رفسنجانی ، وقت نداد ؛ به این ها ، فرصت دهد ؟ همه ، میرحسین را محکوم می کنند که چرا بیانیّه می دهد و چرا مردم را در اجرای اصل 27 قانون اساسی به تشکیل تجمّعات مسالمت آمیز ، فرا می خوانَد ؛ ولی حتّی یک نفر هم الف . ن را محکوم نکرد که چرا اتّهام دزدی زد ؟ چرا ما را خس و خاشاک خواند ؟ چرا گفت تونی بلر به من ، نامه نوشته است ؟ چرا گفت ما ، حتّی یک روزنامه را هم تعطیل نکرده ایم ؟ چرا فردای روز انتخابات ، مخالفان خود را در میدان ولیّ عصر تهران به مسخره گرفت ؟ و هزاران چرای دیگر … امام ، مردم در آن روز ، شعار می دادند : « هاشمی ، حیا کن ! مصلحتو رها کن ! » ؛ « هاشمی ، موسوی ، دیگر خطر ندارد . » امام ، وقتی این شعارها را از صفحه ی تلویزیون جمهوری اسلامیِ تو دیدم ، خشکم زد . به یاد روزهایی افتادم که مردمی که برای بنی صدر ، جمع می شدند و فریاد می زدند : مرگ بر بهشتی ؛ بهشتی ، بهشتی ، طالقانی رو تو کُشتی ! امام ، امام ، امام ، جای خالیت را بیش از پیش ، حس می کنم …
من در سالن جماران
من در حیاط خانه
نگاره ی آیت الله خمینی
نمای همگانی
در ورودی خانه
خانه ی آیت الله طالقانی ( 23 آبان 1388 )
برای رسیدن به خانه ی آیت الله طالقانی از تهران به سمت کرج و سپس قزوین می روم . پس از ورود به استان قزوین ، تابلویی در سمت راست آزادراه ، نصب شده و شما را به سمت روستای گِلیِرد ، زادگاه آیت الله ، هدایت می کند . وارد این جادّه می شوم و پس از پشت سرگذاشتن روستاهای زیاران ، خوزنان ، صمغ آباد و بیشه ، شهرک طالقان و روستاهای اوانک و محسن آباد ، به روستای گِلیِرد می رسم . یعنی 7 کیلومتر پس از شهرک طالقان ، در سمت راست ، یک فرعی است که پس از عبور از روستای گوران و طیّ 5 کیلومتر از سه راه به گِلیِرد می رسم . روستای گِلیِرد ، روستایی است بسیارباصفا و زیبا با خانه هایی صورتی رنگ و کوچه هایی سنگ فرش شده و بسیارتمیز . هر چه می گردم ، کسی را در روستا نمی یابم . تا آن که مردی را می بینم و از او،مکان خانه ی ابوذر زمان را جویا می شوم . او ، مرا به سمت خانه ی نُقلی و زیبای آیت الله ، هدایت می کند ؛ پس از برداشتن چند عکس ، مسیر بازگشت را تا خودرو ، طی می کنم . در مسیر ، پیرمردی را می بینم . با او درباره ی طالقانی ، هم صحبت می شوم . او از هم دوره های طالقانی است . به گفته ی او ، طالقانی ، پیش از انقلاب در مزارع اطراف همین روستا ، با مردم ، نـماز جماعت می خوانده و برای شان ، سخنرانی های مذهبی ـ سیاسی می کرده است تا این که افراد ساواک به خانه ی او ریخته و او را دستگیر می کنند . به عقیده ی او ، طالقانی را سفیر شوروی در سال 1358 ، مسموم کرده تا ایران را از وجود یک روحانی روشن فکر ، محروم نماید . بازدیدم از روستا و خانه ی ابوذر زمان به پایان می رسد ؛ ولی یاد او در دلم ، جوانه می زند .
من در کنار نگاره ی آیت الله
من در کنار در ورودی خانه
یکی از درهای خانه
نمای همگانی خانه
آقایان طالقانی و خمینی
خانه ی جان باخته رجائی ( 2 آبان 1388 )
خانه ی زیبا و کوچک رئیس جمهور شهید ، رجائی ، در خیابان مجاهدین اسلام ، کوچه ی شهیدمحسن آجانلو ، کوچه ی میرزایی ، واقع شده است . با مساعدت مسؤول آن جا که در حال تعمیر الکتریکی خانه است ، وارد شده و به دیدن آشپزخانه ، سه اتاق کوچک و حیاط زیبای خانه می پردازم . به راستی که رجائی از مردم بود و برای مردم و برخی ، چه به غلط ، سعی دارند خود را به او بچسبانند . شهیدرجائی از سال 1343 به مدّت 17 سال تا زمان شهادتش در این خانه با مساحت 254 متر مربّع با دو طبقه ، زندگی می کرده است .
خانه ی قوام السّلطنه ( 1 آبان 1388 )
خانه ی زیبای قوام السّلطنه با قدمتی بالغ بر صد سال تا سال 1332 که پایان عمر سیاسی قوام بود ، به عنوان منزل و دفتر کار وی ، مورد استفاده اش بوده است . پس از مرگ او ، پسر قوام ، این خانه ی مشجّر و زیبا را به کشور مصر جهت ایجاد سفارت آن کشور در ایران می فروشد که به مدّت 7 سال ، کاربری سفارت مصر را حفظ می نماید . پس از بروز اختلافات سیاسی ایران و مصر و تخلیه ی این محل از سفارت مصر ، بانک بازرگانی در آن ، تأسیس می شود و در سال 1355 از طرف دفتر فرح دیبا که علاقه ی بسیاری به بحث موزه ها و آثار باستانی ایران داشته ، به عنوان موزه ی آبگینه ، افتتاح می شود . پس از انقلاب ، تعطیل شده و مــــجدّداً در سال 1359 ( 22 بهمن ) ، بازگشایی می شود . طرّاحی تمام ویترین های زیبای این موزه ، کار هنرمندان اتریشی است که با زیبایی تمام ، کار خود را به انجام رسانده اند . طبقه ی پایین بنا به اشیای قدیمی ، اختصاص یافته است . آجرکاری ، سنّتی و فضای داخل عمارت ، برگرفته از معماری اروپایی است که قوام ، نقشه ی آن را از فرانسه آورده است . گچبری ها نیز قاجاری می باشند . سقف طبقه ی بالا به صورت کلاه فرنگی است که با گچبری های علی اکبر نادری ، انجام شده است . وسعت کلّ بنا ، 7000 متر مربّع است . قدیمی ترین شیشه ها و سفالینه های ایران در یکی از تالارها به نام تالار مـینا ، نگه داری می شوند . در سرسرا یا راهروی خانه ، اشیائی به نام اپالین یا بارُفتن ، نگه داری می شوند که خاصّ مسائل مربوط به آب و نگه داری آن هستند . هدایائی که سران فرانسه و جمهوری چک به شاهان قاجار ، اعطا کرده بودند نیز در این تالار ، نگه داری می شوند . راه پله ی زیبای بنا به شکل نعل اسب است که نماد خوش بختی می باشد . یکی دیگر از تالارها ، تالار بلور ، نام دارد که اشیای مربوط به دوره های هخامنشی ، اشکانی ، ساسانی و اسلامی در آن ، نگاه داری می شوند . نماد کعبه ی زرتشت و ستون های تخت جمشید در تالار دیگری با اشیای کهن ، آراسته شده اند . گچبری های قالبی در جای جای خانه ، دیده می شوند . نکته ی جالب توجّه ، این که چیدمان اشیای تاریخی با توجّه به قدمت آن هاست ؛ یعنی اشیای ایران باستان در طبقه ی اوّل و به همین ترتیب ، اشیای دوران پس از آن در راهروی طبقه ی دوم و خودِ طبقه ی دوم ، واقع شده اند . لوستر آویزان شده از سقف بنا ، با طرح ایتالیایی است و از فرانسه ، خریداری شده است . خوشنویسی های عمارت ، اثر استادجلیل رسولی هستند . تالار صدف ، تالار بعدی است که اشیای سده های نخست اسلامی در آن ، نگه داری می شوند . این تالار به شکل صدف ، طرّاحی شده و به همین دلیل ، صدف ، نام گرفته است . تالار زرّین ، تالاری است که ارزنده ترین ظروف دوره ی اسلامی که خاصّ اشراف و بزرگان بوده اند در آن ، نگه داری می شوند . در تالار لاجوردی ، ظروف چینی در ویترینی که به شکل چادر ایلخانیان ، ساخته شده است ، به معرض دید درآمده اند و در اتاق کناری آن ، شیشه های دوره ی صفوی و میز زیبای محمّدعلی فروغی که با کاشی ، ساخته شده و بخش هایی از داستان های شاه نامه ی فردوسی بر روی آن ، حکّاکی شده است ، قرار گرفته اند .
¤ با احمد قوام السّلطنه ، آشنا شویم . . . میرزا احمدخان قوام (ملقّب به قوامالسّلطنه)، فرزند میرزاابراهیم معتمدالسّلطنه، متولّد ۱۲۵۲ ه.ش. (۱۲۹۰ ه.ق.)، وفات ۲۸ تیر ۱۳۳۴ در تهران، سیاست مدار ایرانیِ پایان دوران قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بار نخستوزیر شد (سه بار در پایان دوران قاجار و دو بار در زمان حکومت محمّدرضاشاه پهلوی). او ، برادر کوچک تر وثوقالدّوله بود . قیام کلنل محمّدتقی خان پسیان در خراسان و غائله ی آذربایجان ، در دوران نخست وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار ، لقب قوامالسّلطنه یافت و محمّدرضاشاه به او ، لقب حضرت اشرف را داد (که بعداً پس گرفت). القاب قدیمیتر او عبارتند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه.ق.)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه.ق.) و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه.ق.). فرمان مشروطیّت ایران که به امضای مظفّرالدّین شاه قاجار رسید به قلم قوام است. آخرین نخستوزیری وی به سال ۱۳۳۱ بود که به علّت حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پس از چهار روز ، عزل شد . |
راستی تا یادم نرفته ، بگویم که شماره ی خانه ی قوام ، 59 است .
خانه ی مستوفی الممالک ( 3 آبان 1388 ) نشانی دقیق خانه ی زیبای مستوفی الممالک به شرح زیر است :
چهارراه گلوبندک ، کوچه ی ( نامش را فراموش کرده ام . ) ، بن بست چاله حصار ، شماره ی 6 ، جنب کوی مستوفی آن گاه که با زحمت و تلاش بسیار ، خانه ی مستوفی را می یابم ، متأسّفانه ، دخترکی زیباروی از پشــت در می گوید که پدر و مادرم ، خانه نیستند و من هم کلید ندارم تا در را باز کنم[1] . تصمیم می گیرم کمی منتظر بمانم تا شاید ، فرجی ، حاصل شود . پس از حدود ده دقیقه ، مادر خانه ، سر می رسد . پس از سلام و احوال پرسی ، نامه ی معرّفی ام را به او می دهم . او که سواد خواندن ندارد ، نامه را به داخل خانه برده و پس از 5 دقیقه ، مرا دعوت می کند تا به درون خانه بروم . به گفته ی این خانم که نگهبان این خانه است ، این مِلک در اختیار اداره ی کلّ پست استان تهران است . خانه با شکوه فراوان ، مرکّب از دو معماری ایرانی و اروپایی است . درهای ورودی بســیارزیبا ، سقف شیروانی ، ستون های عظیم و پنجره های آراسته شده ، از ویژگی های این خانه ی ارزشمند هستند . به گفته ی خانم نگهبان که هم سرش از کارمندان بازنشسته ی اداره ی پست است ، شهرداری ، قصد کرده که این خانه را خریداری و به موزه ، تبدیل کند . [1] شاید از خود می پرسید پس از کجا فهمیده دخترک ، زیباروی است ؟ در ، کوتاه بود و من می توانستم از بالای در ، درون خانه و دخترک را ببینم .
خانه و آرامگاه دکتر مصدّق ( 23 آبان 1388 )
آرامگاه غریبانه ی دکترمصدّق در روستای احمدآباد در 8کیلومتری شهر آبیک و در درون خانه و مِلک شخصی وی ، قرار گرفته است . وقتی به آن جا می رسم ، در ، بسته است و کسی هم در را نمی گشاید . با زحمت و با کمک یکی از اهالی ، نشانی خانه ی یکی از بستگان نگهبان آرامگاه را می یابم . او هم ، لطف کرده و طیّ تماسّی با نگهبان ، از او می خواهد که در را بگشاید . دوباره به سمت آرامگاه ، باز می گردم . در ، باز اســـت . وارد می شوم . باغ مشجّری را می بینم که خانه ای در انتهای آن ، قرار گرفته است . این خانه با شماره ی 2943 در تاریخ 3 / 8 / 1379 به ثبت آثار فرهنگی کشور درآمده است . آرامگاه دکتر که با چند جلد قرآن و دو شمع ، آراسته گشته در یکی از اتاق های سمت راست خانه ، قرار گرفته است .
سخنی از دکتر
آرامگاه دکتر
خانه ی دکتر در میانه ی باغ
خانه ی قوام الدّوله ( 3 آبان 1388 )
قدم زنان به سمت خانه ی وثوق الدّوله یا قوام الدّوله به راه می افتم . این خانه در خیابان شهیدمصطفی خمینی ( پیش از تقاطع ناصرخسرو ) ـ کوچه ی شهیدمرادی ـ کوچه ی شهیدجاویدی ـ شماره ی 107 ،واقع شده است . زنگ را به صدا در می آورم . مرد خشنی ، ظاهر می شود . نامه ی معرّفی را به او می دهم . با بی اعتنائی می گوید باید نامه از میراث فرهنگی تهران بیاوری . از او ، خواهش می کنم و دوری راه آمده را به او ، یادآوری ؛ ولی افاقه نمی کند . سرانجام ، متوسّل به بند پ می شوم . او ، مبلغ 5000 تومان از من می گیرد و مرا به درون خانه ، هدایت می کند . این خانه ی زیبا با شماره ی 2024 در سال 1377 در فهرست میراث فرهنگی به ثبت می رسد . قدمتش ، 200 سال است و هم اکنون در اختیار مؤسّسه ی ایکوموس می باشد . مؤسّسه ای که دکترباقر آیت الله زاده ی شیرازی که از چهره های ماندگار بود و چندی پیش درگذشت ، بنیادگذار آن بوده است . تصاویر وی در جای جای خانه ، دیده می شود . از طبقه ی دوم ، حیاط پشتی ، حیاط جلویی و بادگیر ، دیدن می کنم . به گفته ی آقای اسدی ، نگهبان خانه ، فردی که ادّعا می کند از نوادگان وثوق الدّوله می باشد ، به تازگی در مورد مالکیّت این خانه ، دست به اقداماتی زده است . به هر حال ، بازدیدم به پایان می رسد . شماره ی تلفن آقای اسدی را گرفته ؛ از او ، خداحافظی کرده و به سمت میدان آزادی می روم .
خانه ی مستوفی الممالک ( 3 آبان 1388 )
نشانی دقیق خانه ی زیبای مستوفی الممالک به شرح زیر است :
چهارراه گلوبندک ، کوچه ی ( نامش را فراموش کرده ام . ) ، بن بست چاله حصار ، شماره ی 6 ، جنب کوی مستوفی آن گاه که با زحمت و تلاش بسیار ، خانه ی مستوفی را می یابم ، متأسّفانه ، دخترکی زیباروی از پشــت در می گوید که پدر و مادرم ، خانه نیستند و من هم کلید ندارم تا در را باز کنم[1] . تصمیم می گیرم کمی منتظر بمانم تا شاید ، فرجی ، حاصل شود . پس از حدود ده دقیقه ، مادر خانه ، سر می رسد . پس از سلام و احوال پرسی ، نامه ی معرّفی ام را به او می دهم . او که سواد خواندن ندارد ، نامه را به داخل خانه برده و پس از 5 دقیقه ، مرا دعوت می کند تا به درون خانه بروم . ( تصویر شماره ی 34 ؛ نمایی از خانه ) به گفته ی این خانم که نگهبان این خانه است ، این مِلک در اختیار اداره ی کلّ پست استان تهران است . خانه با شکوه فراوان ، مرکّب از دو معماری ایرانی و اروپایی است . درهای ورودی بســیارزیبا ، سقف شیروانی ، ستون های عظیم و پنجره های آراسته شده ، از ویژگی های این خانه ی ارزشمند هستند . به گفته ی خانم نگهبان که هم سرش از کارمندان بازنشسته ی اداره ی پست است ، شهرداری ، قصد کرده که این خانه را خریداری و به موزه ، تبدیل کند . [1] شاید از خود می پرسید پس از کجا فهمیده دخترک ، زیباروی است ؟ در ، کوتاه بود و من می توانستم از بالای در ، درون خانه و دخترک را ببینم .
خانه و آرامگاه دکتر محمّد مصدّق ( 23 آبان 1388 )
آرامگاه غریبانه ی دکترمصدّق در روستای احمدآباد در 8کیلومتری شهر آبیک و در درون خانه و مِلک شخصی وی ، قرار گرفته است . وقتی به آن جا می رسم ، در ، بسته است و کسی هم در را نمی گشاید . با زحمت و با کمک یکی از اهالی ، نشانی خانه ی یکی از بستگان نگهبان آرامگاه را می یابم . او هم ، لطف کرده و طیّ تماسّی با نگهبان ، از او می خواهد که در را بگشاید . دوباره به سمت آرامگاه ، باز می گردم . در ، باز اســـت . وارد می شوم . باغ مشجّری را می بینم که خانه ای در انتهای آن ، قرار گرفته است . این خانه با شماره ی 2943 در تاریخ 3 / 8 / 1379 به ثبت آثار فرهنگی کشور درآمده است . آرامگاه دکتر که با چند جلد قرآن و دو شمع ، آراسته گشته در یکی از اتاق های سمت راست خانه ، قرار گرفته است .