استان مرکزی
دیداری چندباره از استانی کم تر شناخته شده و در عین حال پر از دیدنی های جالب . با راهنمایی ویز و گوگل مپ از سوی همدان و قهاوند ، وارد مرزهای استان مرکزی میشوم تا در شهرستان خنداب ، روستای اِناج ، مانایی شبانه داشته باشم .
حدود چهار ساعت در راه هستم . به اقامتگاه بوم گردی کیخسرو می رسم در یکی از پس کوچه های روستای اناج ؛ دو کوچه مانده به مسجد قدیمی روستا . با آقای قاسم حسنی ، مدیر اقامتگاه از پیش ، هماهنگ کرده بودم تا اتاقی را برایم ، نگه دارد . چه مرد خوش مشرب و خوش رفتاریست .
کارمند بازنشسته ی بانک سپه است که این اقامتگاه را برای اتراق پدرش میسازد . عمر پدر ، کفاف نمیدهد و او ، این جا را برای کوهنوردان و مسافرین ، ویژه میسازد . نام اقامتگاه را از نام پادشاه کیانی که افسانه ایست در شاه نامه به نام خسرو برگرفته است ؛ مردمان را اعتقاد بر زنده بودن خسرو بوده است و او راه شاه زنده میدانسته اند .
نام شهر شازند را نیز از روی همین شاه زنده برآورده اند . افسانه ای است شیرین که پس ترها به آموزه های شیعه ، منتقل شده و در قالب امام زمان ، ظهور یافته است . از هر دری میگوییم و میشنویم ؛ از سیاست ، کوه و هنر تا غذا ، گردش و دین .
آقای حسنی ، خود ، کوهنورد است و توصیه میکند برای بالارفتن از کوه های این منطقه ، برنامه ی جداگانه ای بریزم . شماره ی تلفن وی ، 09127233704 است . شام را که میخوریم ، میخوابیم . فردا ، آدینه است .
پس از خوردن ناشتایی که نیمرویی است خوش مزه،آقای حسنی را به خدا میسپارم و راهی شهر خنداب میشوم تا از گرمابه ی مصطفوی،بازدید نمایم .
1 )) گرمابه ی مصطفوی
پس از هماهنگی آقای حسنی با آقای میرزایی که رئیس میراث فرهنگی شهرستان خنداب است ، سر ساعت مقرر ، رو به روی پیشوازاده ی بزرگ و نامدار خنداب ، منتظر میمانم تا پس از آمدن آقای میرزایی با هم به گرمابه میرویم . این گرمابه ، هم پیوند با دوره ی پهلوی یکم است و بسیار زیبا ، بازسازی شده است .
آغاز بازسازی به سال 92 و پایان آن به سال 94 ، بازمیگردد . سازنده ی آن ، آقای محمد مصطفوی بوده که پسرش ، علی مصطفوی ، آن را به شورای شهر خنداب ، واگذار مینماید تا شاید برای سفره خانه یا کارگاه ساخته های دستی ، مورد بهره برداری قرار گیرد . معمار سازه نیز آقای ابراهیم اوستویی بوده است .
وارد گرمابه میشوم ؛ از چند پله در سمت چپم ، پایین رفته تا به صحن اصلی حمام میرسم ؛ ستونی قطور و استوار در میانه ی حمام و جای کفش ها در اطراف ، دیده میشوند . تصاویر آقایان محمد و علی مصطفوی بر ستون ، آویخته هستند .
ستون یادشده در میانه ی یک حوض ، قرار گرفته است که به گفته ی آقای میرزایی ، برای شست و شوی پاها بوده است . سپس از یک دالان کوتاه ، وارد محوطه ی بزرگ تری میشوم که حوضچه ی آب سرد و انباره ( خزینه ) در آن جا هستند . گرمابه با سنگ های بسیار زیبا و خوش رنگی ، آراسته شده است .
نورگیرهایی چند نیز بر سقف گرمابه ، دیده میشوند .
حوضچه ی آب سرد
همینک راه درازی را پیش روی دارم تا محدوده ی شهرستان خمین ، روستای لکان تا از گرمابه ی تاریخی آن جا نیز بازدید داشته باشم . به روستای لکان که میرسم از اهالی ، نشانی گرمابه را میپرسم ؛ راهنمایی ام میکنند .
2 )) گرمابه ی لکان
این گرمابه ی زیبا که ساختاری همانند گرمابه ی مصطفوی خنداب دارد و هم پیوند با دوره ی قاجاریه است ، در حال بازسازیست ؛ کاملن مشخص است که گرمابه ی زیبایی بوده و اگر بازسازی ها ، خوب پیش بروند،زیباتر نیز خواهد شد .
از در که وارد میشوم ، پس از یک راهروی کوچک و کوتاه به صحن اصلی گرمابه میرسم که حوضی در میانه ی آن ، خودنمایی میکند . ستون ها و سکوهای سنگی بسیار زیبا در اطراف حوض ، جلوه گر هستند . قوس های هلالی شکل سنگی نیز سنگینی سقف را نگاه داشته اند . در آن سوتر هم حوضی کوچک ، دیده میشود .
یک محوطه ی اتاق مانند در گوشه ی گرمابه ، تعبیه شده است . جایگاه انباره ( خزینه ) نیز در جایی از گرمابه ، دیده میشود . بر فراز سقف هم میتوان گنبدک هایی را دید .
3 )) رستوران ناهارخوران کشاورز
از روستای لکان ، راه درازی را به سوی ساوه می روم . در خیابانی که از ساوه به سمت سلفچگان میرود ، رستورانی ، دیده میشود به نام ناهارخوران کشاورز . این رستوران از بابت کناب های بسیاری که در قفسه هایی چند در جای جایش ، چیده شده تا مردم را به خواندن کتاب ، علاقه مند نماید ، نامدار شده است .
بریده های روزنامه ها ؛ عکس های گوناگون ؛ مجلات و کتاب ها را میتوان در همه جای این رستوران ، آویخته بر دیوار و یا چیده شده بر میزها ، به دید نشست . در قفسه ای ، کتاب های تاریخی و در قفسه ای دیگر ، دیوان های سرایندگان پارسی گوی ، خوش نمایی میکنند.کتاب های گردشگری هم که از علایق ویژه ی من هستند در رستوران ، دیده میشوند .
در دیواری ، نگاره ای از آقای حبیب الاه محلوجی ، مالک رستوران ، نصب شده ؛ همو که با علاقه ی فراوان ، ضمن فراهم کردن خوراک جسم مردم به خوراک روان آن ها نیز که کتاب است ، پرداخته است . انصافن کار این مرد ، جای ستایش و آفرین دارد ؛
اگرچه در ساعتی که من در رستوران هستم ، کسی جز خودم به سمت کتاب ها برای خوانش نرفت و این ، ریشه در کم علاقگی ما ، ایرانی ها به خواندن کتاب دارد .
4)) روستای سامان
بخش پایانی سفر یک روزه ی استان مرکزی را ویژه میسازم به روستاگردی ؛ روستای سامان در شهرستان ساوه . یک روستای زیبا با نگه داشت بافت تاریخی و قدیمی خود .
همان جایی که خودرو را نگه میدارم یعنی میدان اصلی روستای بالا ، کنار مسجد ، با تابلوی شرکت نفت ، رو به رو میشوم برای سال 1346 : نمایندگی فروش نفت برای روستای سامان .
گام نهادن در روستا را میآغازم تا از دیدنی هایش ، عکس بردارم . کوچه پس کوچه هایش ، فراوان و خانه های قدیمی اش ، بسیارند .
خانه هایی با درهای چوبی کلون دار ؛ دیوارهای کاه گلی ؛ درختانی که شاخه های شان از بالای دیوارهای حیاط خانه ها به درون کوچه ، سر بر آورده اند ؛ کوچه هایی تنگ و باریک ؛ سکوهای سنگی در کنار درهای ورودی برای نشستن و رفع خستگی ؛ مسجد روستا به نام آل محمد .
از پیرمردی که بر دیواره ی کوچه ای ، تکیه داده درباره ی سامان میپرسم ؛ می گوید : سامان ، دو تا دژ بوده ؛ یکی ، دژ پایین و یکی ، دژ بالا ؛ پرجمعیت و پر از روزگاران برو و بیایی .