آقا کیوان و آقای عنایت در راه برگشت از آبشار
طالقان ، یکی از رازآلودترین و زیباترین سرزمین هایی است که در سرتاسر ایران تا کنون دیده ام ؛ همیشه حسّ خوبی بدان داشته ام . خوش بختانه این منطقه ی زیبا به شهر ما ، قزوین ، بسیار نزدیک است و ما ، فاصله ی قزوین تا روستای حسنجون و سپس سیّدآباد را در حدود یک ساعت و نیم میپیماییم . از قزوین تا سه راهی طالقان از سمت آزادراه تهران : حدود 50 کیلومتر ؛ از سه راهی تا شهرک طالقان : حدود 43 کیلومتر و از شهرک طالقان تا روستای سیّدآباد : حدود 3 کیلومتر .
در راه برگشت از آبشار
از پیش با دهیار بزرگوار روستای حسنجون که شماره ی وی را از یکی از دوستانم ، پوریا صادقیان ، گرفته بودم به نام آقای محمّد یزدانی ، هماهنگ کرده ام . پس از رسیدن به طالقان و خرید ملزومات موردنیاز برای سفر فردا با ایشان ، تماس میگیرم . از بخت خوب ما ، ایشان هم در طالقان هستند . هم دیگر را میبینیم و از دیدن دهیار جوان روستا ، بسیار خشنود میشویم . وی ، ما را تا روستای سیّدآباد ، راهنمایی کرده و در آن جا نیز با آقای کیوان قاضی از اهالی روستا که راهنمای فردای ما به سمت آبشار است ، دیدار میکنیم . آقای قاضی ، سوار بر خودروی ما ، به سمت افامتگاه ، رهنمون مان میشود . یک اقامتگاه خوب و شیک با بهای یک میلیون و سی سد هزار ریال . این جا هم برای آقایی است به نام قاضی از فرهنگیان بازنشسته . شب ، هوا ، حسابی بارانی میشود . در حیاط ، آتش میافروزیم و با خوردن سیب زمینی پخته شده در آتش ، انرژی و گرما میگیریم . شب خوبی را در زیر باران و با صحبت با دوستان میگذرانیم .
محمّد و من در اقامتگاه
من و محمّد در اقامتگاه
حسن ، پویا و من در اقامتگاه
امروز ، آدینه ساعت 5 از خواب برمیخیزیم . خود را آماده میکنیم تا با رسیدن آقای قاضی به سوی آبشار برویم . آقای قاضی به هم راه مادیانش و سه سگ باوفا و نازنینش به نام های جیکو ، مارشال و طوفان میآید و ساعت 7 و نیم ، حرکت خود را آغاز میکنیم . همین که از بافت زیبای روستایی سیّدآباد ، بیرون میرویم با یک تابلوی نقّاشی خداوندی ، رو به رو میشویم که نقّاش چیره دست آن ، با رنگ های طبیعی پاییزی ( سرخ ، زرد و سبز ) ، آن را به تصویر کشیده است . بیش تر راه مان از کنار رودخانه ی پرآب و سرد طالقان رود میگذرد ؛ جایی که صدای آب ، آهنگ زیبای طبیعت را مینوازد و ما ، پای بر برگ های پاییزی با صدای خش خش ، هم راهی اش میکنیم . آسمان زیبا هم در این جا به کمک مان میآید و در ساخت این سمفونی گوش نواز به یاری مان میشتاید . در این پیمایش راه ، هیچ خستگی ای به سراغ مان نمیآید ؛ چرا که مگر میشود در این همه زیبایی طبیعی ، احساس خستگی کرد ؟
پویا ، حسن و محمّد در راه
برای خوردن کمی خوراکی و نوشیدن مایعات در کنار کلبه ای دنج مینشینیم . نکته ی جالب ، این که به محض نشستن ما ، سگ های آقا کیوان هم بر روی زمین خیس از باران دیشب ، لم میدهند و چشم بر هم میگذارند تا استراحت نمایند . پس از به دست آوردن انرژی ، راه را پی میگیریم تا به یک سه راهی میرسیم . راه سمت راست که یک پل چوبی هم بر روی رودخانه ، بسته شده به سمت ستیغ شاه البرز میرود . ما ، راه مستقیم را پی میگیریم تا کم کم به مکان آبشار ، نزدیک میشویم . برای رسیدن به آبشار ، باید به سمت چپ برویم که آب اندکی در رودخانه ی این سمت ، روان است . آقا کیوان ، مادیان را به درختی میبندد و ما با برداشتن وسایل و کوله های مان از لا به لای درخت ها و گیاه ها ، گذر کرده و پس از پیمودن راهی دشوار و سربالایی به بالای آبشار میرسیم . البتّه آب آبشار در این فصل از سال ، کم است ولی با وجود این امر ، زیبایی خودش را نگه داشته است . این آبشار از آبشارهای روزمینی است که دارای شیب ملایمی میباشد.به دلیل نامناسب بودن محیط اطراف آبشار ، آن چنان نمیتوان بدان، نزدیک شد .
نماهایی از آبشار
آبشار را که میبینیم به جایی هموار میرویم تا در کنار یک دیگر و به ویژه در کنار بازیگوشی های سگ های باحال آقای قاضی ، ناهار را بخوریم .