چهارشنبه 9 آبان 1403
خانه / چشمه ها / چشمه ی ساران

چشمه ی ساران

چشمه ی ساران

چشمه ی ساران

23 آبان 1392

گردشگران : علی رضا هاشمی و ابوالفضل افلاطونی

در ساعت 18 : 9 و کیلومتر 104339 به سمت شهر آبگرم در جنوب استان کاسپین به راه می افتیم . در راه از اقبالیّه ، تاکستان ، خرّم دشت ، قلعه شهدا و چهل چشمه میگذریم و سپس به شهر آبگرم میرسیم . حدود یک کیلومتر پس از شهر آبگرم ، در سمت چپ جادّه ، یک فرعی ، وجود دارد که وارد آن میشویم . راه را ادامه میدهیم تا به فرعی روستای ساغران بالا در سمت چپ جادّه ی اصلی میرسیم . وارد روستا شده و پس از پرس و جو از اهالی ، راه چشمه ی ساران را می یابیم ؛ چشمه ای که اهالی روستا بدان ، زمزم میگویند . از روستا ، بیرون میرویم و پس از گذر از باغستان های خاوری روستا و عبور از رودخانه ی کلنجین و طیّ مسیری خاکی و پرشیب به نزدیکی چشمه ی ساران یا زمزم میرسیم . ساعت ، 51 : 10 و کیلومتر ، 104440 است . اندکی از مسیر را باید پیاده برویم . در اطراف چشمه چند ساختمان نیمه ویرانه ، دیده میشوند . کنار چشمه را با حوض کوچکی ، مشخّص نموده اند . در سمت جنوبی چشمه نیز باغستان زیبا و پردرختی ، دیده میشود . درون حوضی که در کنار چشمه ، تعبیه کرده اند ، نی های بلندی ، رشد نموده است . در برگه ی 993 کتاب مینودر جلد نخست درباره ی این چشمه ، آمده است :

  (( معروفست که هر جا ملخ بیاید اگر از آب چشمه ی ساران ببرند و در آن مزارع بگذارند ، بلافاصله سار زیادی پیدا شده با ملخ به مبارزه پرداخته و آن ها را نابود میکنند ………. بنا به گفته ی کسانی که سالیان دراز در آن حدود بوده و در این باره ، اطّلاعات کافی دارند ، گاهی همین طور که معروفست ، آب سبب آمدن سار و کشتار و نابودی ملخ ها میشود ؛ امّا دیده شده است در محلّی نزدیک همین چشمه ی ساران ، آب چشمه را برده اند و نتیجه ای ، حاصل نشده است ؛ یعنی ساری نیامده است که با ملخ مبارزه کند . ))

چشمه ی ساران

 

درباره ی اشکان هاشمی

اشکان هاشمی هستم ملقّب به مرد همیشه در سفر ؛ زاده ی 6 اردیبهشت 1362 ؛ دل داده ی ایران و تاریخ و طبیعت بی مانندش . سفر رو به صورت رسمی و ثبت شده از 14 اردیبهشت 1385 با سفری دلچسب به استان آذرآبادگان باختری ، آغاز کردم

مطلب پیشنهادی

باز هم آذربایجان ، مرا میخواند

باز هم آذربایجان ، مرا میخواند

باز هم آذربایجان ، مرا میخواند … باز هم آذربایجان ، مرا میخواند و حتمن …

4 دیدگاه

  1. جناب هاشمی
    مرد همیشه در سفر
    خوشحالم که باز به وبلاگ من سرزدین
    قبلا هم گفتم که چقدر مشتاق سفرم ولی نیاز به مقدماتی هست که متاسفانه…
    بگذریم

    دوست بزرگوار
    تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
    تا شب نرود صبح پدیدار نباشد…
    (غزلیات سعدی)

  2. علیرضا جان ماجرای آوین رو زیر کامنتت تو وبلاگم نوشتم رفیق

    شاد و موفق باشی

  3. سلام!!
    خوش بحالتون ک اینهمه سفر رفتین! :((
    منم عاشق سفرم اما چ کنم ک بسته پایم… هق هق :((
    اما…
    تو برسان سلام ما را… :((

  4. سلام علیکم.. با ارزوی موفقیت و سلامتی برای دوست عزیزم.. من مردی از دیار ساغرانم، اگر می فرمودید در خدمت بودیم هر چند حرفم خنده دار است! ولی ایرانی جماعت بامرام است.. در پناه مولا یاعلی مدد..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.